فکر کنم این پست بشه آخرین پست قبل رفتنم

میشه گفت کارهایی که داشتم را انجام دادم

به جاوید گفتم دارم میام

و خواستم به کسی نگه چون ممکنه دلخوری پیش بیاد

البته جاوید ی کشور دیگه است

ولی خبر دادم

چون احتمال دادم چیزی بخواد یا

دارویی بخواد برای مادرش یا پدرش بفرسته

حالا اون میگفت چیزی میخوای بگو من برات بگیرم

خوب راستش خیلی چیزا میخوام

مثلا دلم میخواد ماهی تابه و قابلمه بخرم از اونجا

دلم بشقاب های قشنگ میخواد

باید ببینم چطور میشه اوضاع اونجا

و تصمیم بگیرم چه چیزی بخرم بهتره

ی پیراهن بلند سنتی خریدم

رنگش سبز آبی هست و توش رگه های زرد و بنفش داره

خونه پوشیدم مامان بابام خیلی خوششون اومد

گفتم برم باز بگیرم

مامانم می گفت همه رنگاش را بخر:))

احتمالا برم ی مدل دیگه هم بگیرم

دیگه چی؟

یکشنبه رفتم متخصص ریه

تست ریه گرفت

که به نظرم واقعا لازم نبود

اما خوب یک سری پزشک ها تا خون مردم را تو

شیشه نکنن حس خوبی نمی گیرند

جدا از هزینش که واقعا زیاد بود

آنقدر از تست ریه دادن بدم میاد:))))

گفت ریه ات سالمه

واقعا خیلی خانمی کردم که نگفتم

بله مشخص بود که سالمه

برام دو تا اسپری نوشت و یک قرص

اسپری ها خارجی بود

چند تا داروخانه گشتم تا پیدا شد

ی چیزی که چند ساله وارد فرهنگ ما مردم شده این

هست که قبل از خیلی چیزا مجبوریم برای

اون شخصی که مقابل ما ایستاده

توضیح بدیم

که قیمت این کالا، دارو یا محصول آنقدر میشه

میخوای؟

آقای پذیرش داروخانه هم اول از من پرسید

که قیمت داروها آنقدر میشه

میخوای

گفتم بله

راستش فکر نمی کردم اصلا پیدا بشه

امشب سه شب میشه که دارم استفاده میکنم

یکی از اسپری ها هشت ساعتی و دومی

دوازده ساعتی هست

برای یکی آلارم گذاشتم

برای دومی زور میزنم که یادم نره:)))

توصیه کردن که ورزش هوازی انجام بدم

که خوب من انجام میدم

مربیم پرسید دکتر چطور بود

چون خودش معرفی کرده بود

منم بدون تعارف نظرم را گفتم

حالا باید داروها را استفاده کنم

و دوباره مراجعه کنم

 

پ.ن: دیروز رفتم داروخانه برای مامان

دارو بگیرم

به پسر جوان اون پشت گفتم

چسب زخم بده لطفا فلفلی باشه

با شیطنت نگاهم کرد و گفت: با کی مشکل شخصی داری؟

و من که دوزاریم نمی افتاد:)))

 

پ.ن: در ماه چهارم تمرین

کاملا مشخصه که دارم سنگین تمرین میکنم

بدنم از حالت قبلش کاملا متفاوت شده

تا حالا این حد نسبت به بدنم حس خوب نداشتم

 

پ.ن: اون گروه دوستان مامان که دعوت کردم خونم

دعوتم کردن خونشون

خوب مامان که نمی تونست بیاد

من هم خیلی شلوغ بودم

گفتم مامان بهتر بشه بعد

 

پ.ن: کلاس آوازم داره به تراپی تبدیل میشه:))

اینکه خوندن ی راه رها سازی هست را همه میدونن

اما اینکه دقیقا با تو چکار میکنه را فکر کنم

خیلی هامون ندونیم

انگار یک پرنده در قفس در درونم تلاش میکنه که رها بشه

آهنگم این هفته

بهار بهار باز اومده دوباره

باز تمومه دل ها چه بیقراره

اما برای منِ دور ز خونه

بهارا هم مثل خزون می مونه

این شعر ی قسمت داره که باید بالا بخونی

خونه هزار هزار تا یاد و ...

 

 

بدون نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">