خیلی وقت ندارم و باید تا قبل از اینکه توان ذهنیم کامل از بین بره دو تا کار مهم انجام بدم

و لغت های امروزم رو بخونم

عادت کردم شب ها ده و نیم ...یازده خاموشی میزنم و از سکوت خونه و کوچه لذت می برم

یکم طول می کشه تا خوابم ببره

به هر حال هنوز به این خونه و این محیط عادت نکردم

ولی آنقدر اینجا حس مثبت و انرژی مثبت داره

روزها برای بیرون رفتم دلم تاپ تاپ میکنه

خیلی دلم میخواد حتما صبح های زود شش برم از خونه بیرون

هر چند بعد می بینم عصر کلی کار دارم و اینجوری کا تایم روزم خراب میشه

این میشه که صبح ها حدود شش ... شش و نیم بیدار میشم

شروع میکنم به انجام دادن کارهام و سعی میکنم تمرکزم رو حفظ کنم

تا ظهر کلی کار انجام میدم و ناهار میخورم

خودم رو به ی قهوه خوشمزه مهمون میکنم

عصر میرم دنبال ی کاری که باید انجام بشه

این بین کلی فکر از توی ذهنم میاد و میره

عمو جان امروز زنگ زد گفت داره میاد خونم

نشستیم با مامان ی برنامه غذایی نوشتیم

عمو جان روزه نیستن ... من و مامان قصد داریم امسال روزه بگیریم

قرار شد چند تا غذا درست کنیم و برای شب ها برنامه پیتزا و کتلت داشته باشیم

با این گاز جدید تا حالا چیزی درست نکردم و نمیدونم فرش چطوریه

ریسکش خیلی زیاده ولی خوب باید امتحانش کنم

امروز زنگ زدم به خانم عموم که اصفهانه (عمو ای که فوت شدن)

دعوتش کردم همزمان با عمو جان بیان اینجا

خیلی خوشحال شد و تشکر کرد

عصر با مامان رفتیم خرید ها رو انجام دادیم

فقط مونده ی گردگیری کلی

 

 

دوستان عزیزم من چند تا از پست ها رو این مدت بدون رمز ارسال کردم

و بعدا رمزی کردم