گفته بودم جمعه مهمان دارم
دایی و مادر بزرگم قرار بود بیان
دایی روزه نبود ... مادربزرگ نمی تونه روزه بگیره
هر چی گفتیم برای شام بیاین .. گفتن باشه ی وقت دیگه
عصر بود که رسیدن
دایی از هر خوراکی که تو بازار بود برام خریده بود
ترشی و لواشک..
آجیل و گردو...
هندونه و طالبی و توت فرنگی و موز...
کلی میوه خشک
دستش درد نکنه خیلی زحمت افتاده بود
یکم بودن و حرف زدیم و نزدیک های اذان رفتن
حدود نه بود که با مامان رفتیم پیاده روی
بیرون زیاد شلوغ نبود و مغازه ها خلوت بودن
ی مانتو فروشی هست نزدیکمون چند وقته میخوام ی سر برم
دیروز دیدم خلوته
رفتم داخل
ی مانتو صورتی پر رنگ و خوشگل دیدم
دنبال مانتو کوتاه بودم
این مدت تمام مانتو هام بلند بودن
چند وقت پیش نمیدونم گفتم یا نه
ی پارچه بنفش خوشگل خریدم و دادم خیاط برام مانتو بدوزه
خدا خدا میکنم خوب بشه
قرار بود مانتو را پنجشنبه آماده کنه ... هنوز که زنگ نزده
مانتو صورتی رو خریدم
ی شلوار لی تیره هم برداشتم
فروشنده هم خیلی خوب برخورد کرد و حتی میگفت
اگه دوست نداشتی پس می گیرم!!
اومدم خونه شلوار رو پوشیدم
از کمر برام گشاده ولی از بقیه قسمت ها اندازه است
حالا تو فکر این هستم که برای این خوشگل خانم!! روسری چه رنگی بخرم؟
تو پست قبل گفته بودم که کلی سعی تلاش کردم که احساسم رو کنترل کنم
و خداروشکر موفق بودم
هیچ تماسی نگرفتم... تا پنجشنبه شب که وکیل تلگرام پیام داد و حالم رو پرسید
پیامش کلی انرژی مثبت به من داد و لبخند اومد روی لبم
جواب دادم و تشکر کردم
و البته من پیامش رو دیر دیده بودم
فردا صبحش جواب پیامم رو داد و یکم حال و احوال کرد
حسم میگه بعد ماجرای طلاق که به امید خدا تو این هفته انجام میشه
وکیل حتما به شوخی یا جدی به من میگه شیرینی طلاق باید بدم
مثلا بگه بیرون دعوتش کنم
البته این مدت اصلا کلمه ای در مورد اینکه کاری برای من انجام داده نگفته
و هر بار که من تشکر کردم گفته من کاری نکردم و فقط مشاوره دادم...
قرار بود برای وکیل به عنوان تشکر هدیه بخرم! گفته بودم قبلا
فعلا این گزینه کنسله....
چند وقت بود میخواستم از ی متخصص داخلی نوبت بگیرم
موفق نمی شدم
تا امروز صبح که بالاخره تونستم برای خودم و مامان نوبت بگیرم
فردا ساعت سه ظهر باید برم دکتر
امروز کار خاصی بیرون ندارم
منتظرم خیاط زنگ بزنه برم مانتوم رو بگیرم