گفته بود مبادا روز دادگاه خوشحال باشی
پشت در اتاق شعبه دادگاه نشسته بودم
و از یاد این حرفش
اون اخمش موقع گفتن این حرف
صورتم پر لبخند شده بود
لعنتی تو خودت دلیل خنده های منی
تو رو از کی و چطوری پنهون کنم؟؟؟
ی پیشنهاد ازدواج خیلی قشنگ روی قلبمه
آنقدر داغ
که دلیل اشک های این چند روزم
بیرون افتاد
هی.. . روزی که پست کاش برون افتد رو نوشتم
فکر می کردی به اینجا برسم؟؟
خوشحالم که سبک و با وجدان راحت از اون زندگی اومدم بیرون
صیغه طلاق برای من آبی بود بر آتش
اگه تو نتیجه ی سختی های من نیستی پس چی هستی؟؟؟
بچه ها من قصد ازدواج ندارم
اصلا و اصلا ذهنم و جسمم برای هیچ تغییری یاری نمیکنه
ولی لذت دریافت این پیشنهاد رو نمی تونم کتمان کنم
چی بهتر از ی پیشنهاد ازدواج قشنگ
اون هم از مردی که دلیل آرامش و لبخندت هست؟
امروز خونه راب اینا جلسه بود
با خانوادش مطرح کرد
بعد به من زنگ زد
قرار شد فردا به حرفاش گوش بدم
قبل تر پرسیده بود و گفته بودم
به ازدواج فکر نمی کنم
امروز هم همین رو گفتم
خواست صحبت کنه
منتظرم به مامان زنگ بزنه اجازه بگیره برای قرار فردا
کلمه به کلمه ی حرفاش رو مزه مزه میکنم
روز قبل طلاق وقتی دیدمش احساس کردم چند کیلو وزن
کم کرده
گفت چند شبه نخوابیدم
فکر کردم