به صورت افراطی
چند مدل مانتو و شال و روسری
چند مدل شلوار
کیف از هر رنگی که دیوید جونز داشت خریدم
همه لباس هایی که مرحوم خریده بود رو دادم برای سیل زده ها
بیشترشون نو بودن و اون هایی که چند باری پوشیده بودم رو جدا کردم و تو ی باکس جداگانه
گذاشتم و روش نوشتم که نو نیستن
قبل اسباب کشی به این خونه کمد لباسم میشه گفت کامل خالی شد
این وسط باید کفش می گرفتم
که چیزی پسند نشد
ی مدل دیدم و دوست داشتم سفید اسپرت.. هر چی ایستادم
فروشنده نیومد... معلوم نبود کجا رفته بود
من هم دیگه اون سمت نرفتم
ی مبلغ قابل توجهی از حسابم رو برای دل خودم خرید کردم
ساعت شش و نیم قرار بود آماده باشم
ی شلوار لی رنگ روشن با بلوز استخوانی انتخاب کردم
مانتو طوسی روشن رو با روسری ابریشمی سایز کوچیک پوشیدم
این روسری رو روزی که رفتیم محضر خریدم
یادتونه گفتم ساعت ده تا دوازده بیکار بودم
تایم بین دادگاه و محضر
رفتم مرکز خرید شاهین شهر
با حوصله این روسری رو انتخاب کردم و چقدر هم دوستش دارم
گاهی تو روزهای سخت باید برای خودمون کاری بکنیم
تو روزهای خوشی و شادی قوی بودن کار شاقی نیست
شاید هر کس دیگه جای من بود با دیدن این روسری یاد روز محضر می افتاد
هر آدمی هر جور نگاه کنه همون جور هم دریافت میکنه
این روسری برای من پر از امید و شروع دوباره است
این چند وقت تصمیم داشتم حتما ی بار که با راب میرم بیرون
این روسری رو بپوشم
امروز از صبح تو ذهنم قرار بود با این روسری از خونه برم بیرون
ساعت پنج مامان شروع کرد شیرینی درست کردن
میگم مامان به نظرت تا من بخوام برم.... آماده میشه همراه خودم ببرم؟
فر رو زودتر روشن کردیم و شیرینی ها رو گذاشتیم داخل فر
راب من و همه مدلی دیده
با آرایش
بدون آرایش
با آرایش کم
ی مدل که همیشه دوست دارم آرایش کردم
کرم پودر تیره... آرایش چشمام فقط ریمل
بعد مدت ها هوس کردم سایه بزنم
ی سایه قدیمی دارم و احتمالا تاریخ مصرفش گذشته!! ی رنگ طوسی تیره خیلی خاصه
از مارک گریم
من خیلی وقته از این مارک ندیم
از نتیجه کار راضی بودم
کارم که تموم شد
شیرینی ها آماده بودن
داغ و داغ گذاشتم تو ی ظرف کوچیک
در ظرف رو باز گذاشتم
و از خونه اومدم بیرون
راب جای همیشگی ایستاده
این زمین آنقدر دنج و ساکته که وقت هایی که حرف نمی زنیم
صدای نفس کشیدن همدیگه رو می شنویم
صبح رفته جایی و پوستش آفتاب سوخته شده
کلی دستش می ندازم
میگم چرا ضد آفتاب استفاده نمی کنی؟؟؟؟؟؟ اخم میکنه
منشی دفتر زنگ میزنه
لحن دخترک بسیار با ترس و لرز هست
برای کاری زنگ زده و می خواد سوالی بپرسه
لحن راب بسیار جدی و خشک میشه...بد جور به دخترک تذکر میده!
و من پرت میشم به روز اولی که راب رو دیدم
اون شدت جدی بودنش... برخورد خشکش... غرورش
داره معذرت میخواد برای جواب دادن تلفن
و من تو چشمای مهربونش نگاه میکنم
و هی از خودم می پرسم این همون مرده؟
میگم دختر مرد از ترس!! میگه باید حواسش رو جمع کنه
لبخند میاد روی لبش
میگه بله خانم دکتر ... ببین با ما چه کردی
شیرینی ها عالی شدن
از همه جا حرف می زنیم
عصر عالی کنار هم
از ماشین پیاده میشم و با خودم تکرار میکنم
بهی حق نداری قلب مهربون این مرد رو اذیت کنی...