دارم ی بخش های جدیدی از شخصیتم رو کنار راب کشف می کنم

ی بخش هایی رو که یادم رفته بودم دوباره زنده می بینم

ی اخلاق هایی که خاص خودم بود رو دوباره دارم مزه مزه می کنم

از شخصیت عجیب راب بسیار خوشم میاد

گاهی حرصم رو در میاره.. اما وقتی زمان میدم و حرف میزنم و می شنوم

می بینم .... اووووووه ... چقدر سطحی نگاه کردم به رابطمون... به راب

من هنوز خیلی راه دارم تا یاد بگیرم رابطه عمیق یعنی چی؟

وقتی یکی رو با تمام وجودت دوست داری یعنی چی؟

وقتی یکی می پرسه تا تهش کنارم هستی یعنی چی؟

فکر می کردم معنی تک تک این کلمه ها رو می فهمم و می دونم

اما الان تو این نقطه از زندگیم فهمیدم ... تازه باید شروع کنم به یاد گرفتن


 مثل دیروز امروز هم بسیار شلوغم

مامان خانمی دیروز دو تا از برنامه های منو کنسل کردن

اول اینکه امروز صبح رفتم باشگاه

دوم اینکه کتابخونه نرفتم

با مامان رفتیم خرید

وای تک تک مغازه ها رو گشت!!

کاری که من بیزارم....

در آخر هم گفت هیچ کدوم به درد نمی خورن

در صورتی که واقعا مانتو ها خوب بودن و به نظر من امسال واقعا تنوع رنگ و جنس خیلی زیاده

حالا مامان مانتوی خاصی هم نمی خواست... ی مانتو مشکی ساده برای مهمونی

دیروز حسابی خسته شد... برگشته میگه فردا بریم پارچه بخرم و بدم خیاط برام ی مانتو بدوزه

و این یعنی ما امروز رهسپار دیار پارچه های رنگ رنگی هستیم

باشد که رستگار شویم!


همیشه گفتم که استاد جان ... برعکس من

به شدت آدم برون ریزی هست

یعنی همه چیز رو بروز میده

ناراحتی .... خوشحالی... غم... استرس

روز یکشنبه عصر زنگ زده به من

میگه: الو سلام خوبید؟ ی خبر بد!!

دارو مقاله رو رد کرد!

خوب آخه این چه مدل خبر بد دادن هست؟؟؟؟

هنوز اینور خط چیزی نگفتم

ادامه میده.... فقط هم ی خط نوشته که چرا بخش نتیجه گیری کم بوده!

بعد صداش میره بالا از شدت هیجان و عصبانیت.... میخواسته رد کنه دیگه!!

بهانه بهتر از این نداشته!!

و من هنوز هیچی نگفتم!


راب به شدت آدم تیز... و پر دقتیه
یعنی اگه الان از راب بپرسی فلان روز ... فلان ساعت من چی پوشیده بودم؟
با جزییات بی نهایت ریز برات تعریف میکنه!
ی جزییاتی رو میگه که شاید برای من به عنوان ی خانم عجیب باشه
حتی کلمات خیلی خوب تو ذهنش می مونه
خوب این برای من خیلی عجیب بود ... تا این حدش رو در مورد ی مرد ندیده بود
گذشت تا چند روز پیش که متوجه شدم بله جناب راب استعداد نقاشی خیلی عالی داره
ی عکس از نقاشی دیوار اتاق خوابش برام فرستاد و من واقعا انتظار نداشتم تا این حد کارش خوب باشه
حالا دلم میخواد ی عکس دوران کودکیم رو به راب بدم تا نقاشی کنه

ی شماره چند وقته مزاحمم میشه
شماره برای اصفهان نیست
ی بار که راب کنارم بود گوشی رو دادم به راب و خواستم جواب بده
قطع کرد
راب میگه ممکنه از طرف مرحوم باشه؟
میگم نه ... هیچ وقت همچین کاری نمی کنه!
انتظار داشتم بعد از اینکه صدای ی مرد رو شنید دیگه زنگ نزنه... ولی همچنان تماس می گیره...

مرحوم ... خدا رحمتش کنه
ی حجم خیلی زیادی قرص ویتامین برای من خریده بود این آخری ها (یک سال پیش)
هر روز دارم استفاده میکنم و هنوز که هنوزه تموم نشده
امروز به مامان میگم این بسته قرص رو پارسال برای من خرید
بعد هر روز که می اومد هنوز نرسیده... می پرسید قرص صبحت رو خوردی؟

از خوشبختی های زندگی اینکه
دیروز دو تا لاک رو تو حراجی خریدم و عاشق اون رنگ جگری تیره
یکی از لاک ها شدم
وقتی خانمه گفت لاکامون حراج شده
از مارکی که همیشه دلم میخواد لاک بخرم رنگ انتخاب کردم
حالا پشیمونم چرا فقط دو تا خردیم؟
جالبی ماجرا اینجا بود که
ی لبخندی به لاک های نارنجی میزدم و می گفتم فری بنظرت نارنجی بخرم؟

باید همت کنم برم برای عوض کردن شناسنامه