سال 92 بود که شروع کردم به نوشتن ی سری پست در مورد گذشتم

رابطه ای که برام بسیار مهم بود .........و از هم پاشید

عشقی که از سالهای دور با خودم داشتم

هجده سالم بود... پر انرژی و شر و شور

عشق مثل ی گیاه کوچیک تو قلبم شروع کرد به رشد کردن

هشت سال این احساس رو با خودم داشتم

بعضی وقتا فکر میکنم چقدر اون زمان ها قوی بودم و محکم

هیچکس نه تونست و نه خواستم که جایی تو قلبم باز کنه

الان؟ هر روزم برام ارزشی بیش از اندازه داره

و من دیگه در بذل و بخشش کردن عمرم

چنان دست و دلباز نیستم!

بعد از هشت سال دیدمش... شلوغی های انتخابات بود

انگار دنیا بهم خورده بود که ما رو بهم برسونه

دنیام یک شبه عوض شد

هشت سال صبر کرده بودم که بتونم کنارش باشم

بخندم... زندگی کنم

هیچ وقت روزی که تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم رو یادم نمیره

تمام لحظه به لحظه ی اون روز تو ذهنم هک شده

به خانوادم گفتم پای ی احساس چند ساله در میونه

و همه چیز سریع تر از اون چیزی که باید پیش رفت

اسم پسر ها رو خودش انتخاب کرده بود

آیندمون آنقدر واضح و روشن بود که انگار حتی ده ساله آینده رو حفظ بودیم

اینکه کجا میخوایم زندگی کنیم... کجا بریم... کی بچه دار بشیم

برای تک تکشون ساعت ها حرف زده بودیم و نقشه کشیده بودیم

حالا بعد از گذشت نزدیک به هجده سال از اولین باری که دیدمت

عکس صورتی خانم رو تو پروفایلت گذاشتی

فکر نمی کردم کمتر از یک سال بعد ازدواجت بچه دار بشی

صورتی خانم شبیه خودت نیست... شبیه مامانش نیست

حتی شبیه پسر کوچولویی که قرار بوده داشته باشیم هم نیست

صورتی خانم تو روزهایی اومده که فهمیدم زندگی اونجور که ما میخوایم پیش نمیره

مهم نیست من چقدر تو رو دوست داشتم و چقدر برای بودن با تو صبر کردم

تو این زندگی چیز هایی هست که هنوز دلیلی برای بودن یا نبودنشون پیدا نکردم

اما این رو میدونم که از اول ی چیزهایی تو سرنوشت هر آدمی

تثبیت شده است........مثل صورتی خانم با اون صورت پفک کردش تو بیمارستان....فامیلی تو بالای سرش و تاریخ تولدش

که چقدر نزدیکه به تولد خودت

دنیای مدرن دنیای بی رحمیه

باید بعد ده سال... هیچ اثری از تو نباشه

جز محالات باشه که بدونم چکار میکنی و الان در چه حالی

اما دنیای مدرن سنگ دل تر از این حرفاست و حتی شمع اولین سالگرد ازدواجتون

بدجور رخ نشون میده تو عکس ها!!

هر روز عکس صورتی خانم رو نگاه میکنم

نه بخاطر اینکه دخترته

نه بخاطر اینکه بخشی از وجودته

صورتی خانم رو باید نگاه کرد آنقدر که یاد بگیرم

تو زندگی نباید برای هیچ چیزی زیادی غصه خورد

دنیا کار خودش رو میکنه و اونجوری که دلش میخواد پیش میره

حتی اگه اسم پسر ها رو انتخاب کرده باشی

حتی اگه ساعت ها برای من داستان و قصه گفته باشی که چرا اسم پسر ها باید این باشه

یا حتی وقتی ساعت ها برام از خانوادت می گفتی و دلیل اینکه باید حتما پسر داشته باشی

میدونم الان عاشق صورتی خانمی و دنیا دنیا بهش عشق میدی

امیدوارم دنیا برای صورتی خانم اونجور بچرخه که دلش میخواد

 

 

۱۵ نظر ارسال شده است

  1. چقدر خوب حال دلت رو فهمیدم تو این پست...

    منم تجربه مشابهی دارم که اوایل با حسرت ولی بعدنا با یه حس عجیب محبت و دوست داشتن عکس های خانومش، پسرش و خودش رو نگاه میکردم...

     و جالب تر اینجاست که چند ماه قبل بعد 11 سال خیلی تصادفی توو نت همدیگه رو دیدیم و تکستی صحبت کردیم و با همه وفاداری که به خانوادش داشت بهم گفت تو جزو معدود آدمهای زندگی من بودی که تا آخر عمرم فراموشت نمیکنم...
    البته ایشون الان خارج از ایران هست و جالبش اینجاست که بهم میگفت هر وقت با یکی از دوستان مشترک همون سالهامون که الان باهم در ارتباط هستن ... همیشه یه پیک هم به سلامتی من ....! 
    بعضی احساس ها هیچ وقت فراموش نمیشن...
    در پاسخ
    متاسفم.....

    بعد سالها اون حس تغییر میکنه و به نظر من عشق واقعی همینه... مثل حسی که من الان به صورتی خانم دارم و دلم براش ضعف میره

    حیف سمیرا... چقدر ناراحت شدم که حستون بهم آنقدر قوی بوده و نشده که با هم باشید


    دقیقا... امیدوارم بهترین ها سر راهت قرار بگیره عزیز دلم
    ۹ تیر ۹۸ , ۱۴:۴۳
  2. یاد این شعر عباس صفاری افتادم

    دنیا کوچکتر از آن است
    که گم شده ای را در آن یافته باشی
    هیچ کس اینجا گم نمی شود
    آدمها به همان خونسردی که آمده اند
    چمدانشان را می بندند
    و ناپدید می شوند
    یکی در مه
    یکی در غبار
    یکی در باران
    یکی در باد
    و بی رحم ترینشان در برف
    آنچه به جا می ماند
    رد پایی است
    و خاطره ای که هر از گاه
    پس می زند مثل نسیم سحر
    پرده های اتاقت را
    در پاسخ
    مرسی فرزانه جانم برای شعر قشنگت
    می بوسمت
    ۹ تیر ۹۸ , ۱۰:۴۲
  3. دنیا چه بازی های پنهانی داره که ما ازشون بی خبریم
    و گاهی سالها بعد وقتی نگاه میکنی حس میکنی هزارسال با اون روزها فاصله داری
    در پاسخ
    بازی پنهان عجیبی بوده برای من
    ۹ تیر ۹۸ , ۱۰:۳۵
  4. یعنی من از سال 92 خواننده وب شما هستم ؟ 
    زمان چقدر زود میگذره
    در پاسخ
    بله از سال 92
    عمر خیلی زود میگذره دوست عزیز
    ۸ تیر ۹۸ , ۱۳:۰۵
  5. آخرای وقتی بود که من سین هستم رو مینوشتی که خوندمت....ولی خب راجع به آشنایی نه....معمولا همراه وبلاگ ها که میشم از همون پستشون میخونم به بعد....به قبلی ها سرک نمیکشم مگه اینکه خود فرد ارجاعی بده.... :)
    در پاسخ
    نخوندی اون پست ها رو مه سو
    در مورد این موضوع هم همون اولا چند تا پست نوشتم و ماجرا رو گفتم
    دیگه حرفی نبود این چند سال ... یعنی فراموش کردم اون موضوع رو
    ولی خوب برام جالب بود.... دختر دار شدنش... نقشه هایی که داشت...
    ۸ تیر ۹۸ , ۱۲:۴۱
  6. دنیا خیلی بی رحمه...وفا هم نداره...
    این رو چندین و چند بار با گوشت و پوست و استخونم چشیدم....
    در پاسخ
    امیدوارم زندگی همیشه برای تو اونجور که میخوای بگرده نسترن جانم
    ۷ تیر ۹۸ , ۲۳:۲۹
  7. :((
    در پاسخ
    عزیزمی
    ۷ تیر ۹۸ , ۲۰:۳۱
  8. چشام پر از اشک شد.....
    هزار تا کلمه تو ذهنم رژه میره ک بزنم ولی آنقدر قلبم سنگین شده ک نمیتونم 
    الهی بگردم سپیده...
    در پاسخ
    الهی...
    ببخش عزیزم نمیخواستم ناراحتت کنم
    خدا نکنه....
    ۷ تیر ۹۸ , ۱۴:۵۵
  9. بهی من راجع به گذشته ت نخوندم....فقط اونجایی به وبلاگت پیوستم که داشتی برای آشنایی با مرحوم میرفتی....شایدم کمی قبلترش اومده بودم و سر زده بودم ولی فراموشم شده باشه ولی دنبال کردن دائمیت از وقت اومدن مرحوم به زندگیت و کمی قبلترش بود....
    اما موافقم زندگی ها کلی باهم متفاوتن....گاهی اونجور که میخوایم پیش نمیرن....ولی از خدا میخوام بهترینا تو زندگیت پیش بیاد در ادامه...روزای شاد شاد که اصلا نخوای پروفایل صورتی خانوم و .... رو چک کنی
    در پاسخ
    وبلاگ من سین هستم... سال 92 نوشتم در مورد گذشتم
    وبلاگ انتخاب هایم ... رو سال 94 شروع کردم به نوشتن
    و دیگه اصلا هیچ خبری از گذشته نبود و از روزهام می نوشتم
    حق داری نخونده باشی گلم

    هر چی بخواد همون میشه... باید صبور باشیم در مقابل خواستش
    ۷ تیر ۹۸ , ۱۱:۵۶
  10.  هیچ وقت قرار نبوده  زندگی آسون باشه یا همیشه اون جوری باشه که ما دلمون میخواد. هممون از این لحظه ها داشتیم در اشکال مختلف و کلیت همیناس که زندگی رو میسازه. خداروشکر روزی دنیای مدرن بی رحمی هاش رو بهت نشون داده که دلت از یه احساس زیبا لبریزه. اینم بزار به حساب زیبایی های زندگی. 
    دوتا پست قبل تر کلی برات نوشتم اما موقعی که میخواستم بفرستمش سیستم قاط زد و همش پرید. عصاره همه اون خط ها ، این بود که از دارم کیف میکنم از روزهای قشنگت. از لحظه لحظه ش استفاده کن و حتی ثانیه هاش رو هم غنیمت بدون. یه روزی دلت برای همه این لحظه های عاشقی با این کیفیت و این جنس تنگ میشه. همه زندگیت رو هم که عاشقونه بگذرونی به امید خدا، باز دلت برای این روزهایی که الان داری تنگ میشه. کیف کن
    در پاسخ
    موافقم
    اوهوم... هر چند خیلی گذشته و دیگه حس خاصی به این موضوع ندارم و فقط گردش روزگار برام عجیبه... و کلی فکر های فلسفی

    قبول دارم که این روزها با بقیه روزها متفاوته و دیگه تکرار نمیشه

    لبت خندون باشه همیشه عسل جانم
    ۷ تیر ۹۸ , ۱۱:۵۵
  11. گاهی که از زندگی خسته میشم به خودم میگم این عشق اگر یه وقت سرانجام نمیرسید میخواستی یک عمر چشمت و ذهنت وفکرت درگیر باشه،پس الان کنار بیا و سعی میکنم کنار بیام و به طرز عجیبی اروم میشم عشق خیلی پیچیده است
    در پاسخ
    خداروشکر به سر انجام رسیده... انشالله همیشه کنار هم خوش و سلامت باشید

    بله خیلی پیچیده است
    ۷ تیر ۹۸ , ۰۲:۱۰
  12. سلام با خوندن این پست دلم گرفت واقعا چرخش روزگار کاری با برنامه ها وتصمیمات ما نداره
    در پاسخ
    سلام خانم اعظم

    دقیقا گاهی هر کاری بکنی اون چیزی که میخوای نمیشه متاسفانه
    ۷ تیر ۹۸ , ۰۱:۰۳
  13. چقدر این پستت غم انگیز بود درعین زیبایی. نمیدونم چی بگم

    در پاسخ
    زندگی گاهی غم انگیز میشه هستی خانم
    ۶ تیر ۹۸ , ۲۳:۲۴
  14. لطفا رمز پست های قبلی (همون سل 92) را هم اگر تمایل داشتید برام بفرستین. ممنون
    در پاسخ
    سلام ربی جان رمز اون پست ها رو برای هیچ دوستی ارسال نکردم
    منو ببخشید
    ۶ تیر ۹۸ , ۲۲:۰۱
  15. چقدر دردناک بود :((
    در پاسخ
    اوهوم...
    ۶ تیر ۹۸ , ۲۱:۵۸
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">