شماره دو:

مهدی گیر داده بیا برو پیش ی پزشک

تعطیلات عید چند بار پیام داد

الان منزل آقای دکترم

براتون وقت رزرو کنم؟

آخرش گفتم باشه

مهدی میگه باید کنار ماساژ

ی پزشک هم معاینه کنه

تا بتونم بهتر روی بدنت کار کنم!

 

شماره سه: روز اول و دوم عید کلی مهمان داشتیم

بابام دایی و عموی ی جمعیت زیادی میشه:)))

بعد از مدت ها خیلی ها را دیدیم

همه اول آمدن خانه ما، بعد رفتن خونه عمه کوچیکه

من هم گوشی به دست به دختر عمم پیام میدادم

فلانی خانه ما، خانه شما

فلانی خانه ما، خانه شما نه!

 

که اولی یعنی مثلا پسر عمم الان خانه ماست

قراره بعدش بیان خانه شما

و دومی یعنی پسر عمم خانه ماست

خانه شما نمیان امروز!

 

بچه که بودیم خانه ما نزدیک خانه مادربزرگم بود

بعد هر مهمانی میرفت خانه مادربزرگم عید ها

و از پدرم کوچکتر بود

بعد از خانه مادربزرگم می آمد خانه ما

و یک سیل بچه روانه میشد سمت خانه ما

با این خبر که مهمان دارد می آید

نمیدانم آن زمان پسر عمو، دختر عمو، پسر عمه ، دختر عمه هایم

چرا فکر می کردند باید به ما اطلاع بدهند؟؟:)))

 

شماره چهار:امسال قرار است کمی فیلم ببینم

کتاب بخوانم

سال ۱۴۰۱ بی اندازه کار کردم

البته که من از هیچ چیزی به اندازه ی کارم لذت نمی برم

ولی فکر میکنم باید کمی فیلم ببینم و کتاب بخوانم

کتابی که شروع کرده ام هنوز جلو نرفته است

چون فعلا ده صفحه ی اولش را چندین بار خوانده ام

 

شماره پنج: خداروشکر تعطیلات دارد تمام می‌شود

استراحت کردم؟ نه

برای استراحت کردن نیاز دارم برنامه هایم جلو برود

هدف هایم دست یافتنی تر شوند

و وای از چند کلیپی که در عید سر راهم قرار گرفت

همچنان جردن پیترسون نوش میکنم

زندگی ام

خودم را بازنگری

خیلی در وبلاگ معرفیش کردم

واقعا عالیه

واقعا لازمه

 

شماره شش: در دید و باز دید های عید

عمه کوچیکه پرسید نمی‌خواهی خانه ات را عوض کنی؟

انتظار همچین سوالی را نداشتم

راستش بیشتر از اینکه دلم بخواهد خانه عوض کنم

دلم میخواهد بروم با کسی هم خانه شوم

مثلا یک زوج پیر میشناسم که اتاق اجاره می‌دهند

خانه اشان در یک کوچه ی زیبا در جردن است

دلم میخواهد تجربه ی زندگی با آنها را داشته باشم

 

شماره هفت: نیمایی بزرگ روز دوم عید زنگ زد خانه مان

تبریک عید و ابراز ناراحتی از اینکه جوان ها

فرصت ها را از دست می‌دهند

نیمایی از من قول گرفته است که در یک فرصت

با هم حرف بزنیم

 

شماره هشت:اینجا تقریبا تمیز شده است

سه تا نیروی کمکی دو روز در خانه باید کار کنند

تا خانه مرتب شود

یک زن و شوهر با هم آمدن

دفعه ی قبل هم همین ها آمدن

مرد حیاط را شست، شیشه ها را تمیز کرد

زن سرامیک ها را سابید

جارو و طی کشید

و نیروی سوم دیوار ها را شست 

من آشپزخانه را تکاندم 

ظرف ها را شستم

کابینت ها را خالی و پر کردم

یخچال و فریزر را تمیز کردم 

تمیز کاری سینک، گاز و کل آشپزخانه 

را سپردم به داداش

بابا زیر زمین را تمیز کرد

مامان اتاق ها را

و هنوز کار هست

 

شماره نه:اینجا دوستانی داریم که دیگر ساکن نیستند

اما برای تعطیلات آمده اند

مثل ما که دیگر اینجا زندگی نمی کنیم

اما آمده ایم

دلم میخواهد همه را دعوت کنم 

اما کارهای خانه هنوز تمام نشده است

 

شماره ده:معلم دبیرستانم می‌داند عید ها ممکن است

برگردم

پیام داده که من هستم، اگر میتوانی بیا

حالا کرج زندگی می‌کند

و یک آموزشگاه معروف دارد

باید یک هدیه آماده کنم و بروم

بیست و چند سال است این آقا 

همیشه عید ها پیام می‌دهد

گاهی می نویسد هستم

گاهی می نویسد امسال نشد

 

پ.ن: