فکر کردم حالا که باران گرفته ممکن است مربی ام

بگوید بایست

امروز ادامه ندهیم

صبر کن تا باران بایستد

اما باران که شروع شد

انگار نمی دید

یا صدای رعد و برق را نمی شنید

فکر کردم

احتمالا او هم منتظر واکنش من است

زیر باران دویدیم 

هم گام با هم

روز دوم بهتر بودم

خبری از گرفتگی نبود و مربی ام

باور کرده بود که در خانه واقعی ورزش میکنم

یا باشگاه که میروم درست تمرین میکنم

باشگاه را از ماه بعد ادامه نمیدهم

دویدن چنان مسحور م کرده که دلم میخواهد

می شد هر روز بدوم

رژیم پاکسازی دکتر طب سنتی را شروع کرده ام

جو دو سر بخش اصلی از رژیم را پر می کند

شب ها که میرسم 

شیر گرم میکنم

بعد جو اضافه میکنم

بعد کمی مخلفات طبق رژیم

مثل میوه خشک یا آجیل

امشب خسته ام

سر کار، این هفته خیلی کار کردم

درد مچ پا تا قبل دوشنبه کلی توانم را گرفت

اما دیروز و امروز با دویدن حس خوبی داشتم

امروز ماساژ هم داشتم 

وقتی مهدی پاهای زخمی ام را دید

گفت دختر چقدر به خودت سخت گرفته ای!!

برایم کتاب آورده بود

حین ماساژ کمی از مادرش برایم تعریف کرد

کمی از خودم برایش گفتم

هنوز هم مثل جلسه ی اول

از مهدی حس خوب می گیرم

و حالا حس میکنم تایم ماساژ بیشتر

با مهدی حرف میزنم

امروز میگفت فرم بدنت کاملا تغییر کرده

بالا تنه ات کاملا بدون مشکل است

و حالا باید بیشتر روی پایین تنه کار کنی

نظر مهدی برایم مهم است

چون به اندازه کافی ورزشکار و مربی ورزش

در عمرش ماساژ داده

 

پ.ن:

دوشنبه بعد از دویدن مربی ام پیام داد

که فردا با خودت کش بیاور

امروز به شما افتخار کردم

 

پ.ن:

فردا برنامه ام بسیار شلوغ است

باید از چند جناح حمله کنم

و یک نفس بتازم تا بتوانم از پس کارهای فردا 

برآیم

 

پ.ن:

مربی ام برای دویدن تایم می گیرد

آدم فکر می‌کند وسط یک مسابقه پر هیجان است

 

پ.ن:

به آن استاد، دریای آرامش

پیام دادم 

می‌شود خواهش کنم این جمعه هم تشریف

بیاورید؟

نوشت: دوستانتان پیام داده اند

دعوت کرده اند

به روی چشم

یعنی این جمعه هم باز می آید!!

چقدر دلم میخواهد می شد

با هم چند دقیقه حرف بزنیم

چای بخوریم

 

پ.ن:

معذرت میخواهم

اما بین پاسخ دادن به کامنت ها

و پست نوشتن

دومی را انتخاب کردم