همچنان درگیری جسمی دارم و هنوز
بدنم با دویدن هماهنگ نشده
آخر هفته زانو و پا درد چنان کاری با من کرد
که مسکن خوردم
و منی که اهل مسکن خوردن نیستم
از معده درد هلاک شدم
یعنی جمعه به حالی افتاده بودم
رو تخت
که از خودم می پرسیدم آخرین باری
که آنقدر حالم بد بود! کی بوده؟
پاشدم قرص معده خوردم و چند دقیقه
بعد خوب شدم
لعنت به این قرص ها که معلوم نیست چکار
میکنه با معده
در عوارضش نوشته درد معده و بی اشتهایی
جمعه و امروز هیچی نخوردم
فقط آب و بسکوییت
غذا اصلا اشتها نداشتم
امروز اوضاع معدم بهتر بود
ماساژ ی که مهدی یادم داده، روی عضله
زانوم انجام میدم دردش بهتر میشه
خدا خیرش بده
واقعا با ی حرکت ماساژ ساده درد شدید
از بین میره
جمعه نتونستم برم پیاده روی
و البته لازم بود بمونم خونه استراحت کنم
نیمه دوم ی قرار کاری دارم که باید رسمی برم
برام خیلی مهمه این قرار کاری
و باید خیلی با اعتماد بنفس و مطمئن حاضر بشم
البته که اعتماد به نفس دارم
ولی باید بهترین خودم را نشان بدم
با آقای دکتر همه چیز خوب پیش میره
قراره چهارشنبه عصر در یک جمع با هم باشیم
آقای دکتر خیلی خیلی اشتیاق نشون میده
برای همه چیز
رابطمون از شکل آشنایی و سوال پرسیدن
یا صحبت کردن در مورد خودمون خارج شده
بعد از حدود یک ماه
و حالا بیشتر داریم می بینیم طرف مقابل
چه سلیقه ای داره
چکار میکنه حالش بهتره
چی دوست داره
داریم همدیگه را میشناسیم
و بگم که جناب دکتر خیلی خوب
احساسات و رابطه را جلو می بره
دیگه چی؟؟
مامان و بابا خیلی وقت بود به من میگفتند
استاد بگیر برای آواز
ی سری کامنت هم پست های قبل دریافت کردم
از خواننده های جدید
در مورد ماجرای دویدن و دیدن مامان بابام
پدر و مادر من اصلا ذهنشون بسته نیست
فقط آدم های ریسک پذیری نیستند
و دویدن از نظر اون ها مناسب من نیست
و برام خطرناکه
ورزش های سبک تر را ترجیح میدن
اما خوب فکر کنم خواننده های جدید تصور کرده بودن
که ممکنه مخالف باشند
خلاصه داشتم میگفتم بعد دویدن
مامانم گفت اگر یک روز ببینه که من میخونم
اون روز به آرزوش رسیده
و خوب بعد از دیدن دخترش که با یک مربی مرد
می دوید
انتظار داشت که بهش اکی بدم
و من گفتم باشه
ولی اینکه چطور میخوام هندل کنم این ماجرا را
برام جای سوال بود
کمترینش زمان گذاشتن بود
حالا اینکه کلا از نظر کارم خلاف حساب میشه
به کنار
برام ی استاد جوان پیدا کردند
یک آقای حدود ۳۵ سال
که در اولین برخورد عاشق صداش
و شخصیتش شدم
باورتون میشه برام تصنیف خوند و من تا یک هفته
از شنیدن صدای آسمانیش شارژ بودم؟
و بعد دیدم من شارژ شدم، بقیه رو ابرها هستند:)))
گفت مرغ سحر را بخون
ضبط کن و برام بفرست
خوندم
مخصوصا اونجا که میگه
ظلم ظالم ، جور صیاد ... خیلی سوزناک خوندم
و
فرستادم
گفت صدات فقط پخته نیست ولی خیلی خوبه
قرار شده فعلا هفته ای یک جلسه خصوصی
کار کنیم
و من به شوخی به آقای دکتر گفتم
تنها گزینه ای که میتونم حذف کنم
شما هستید
و بجاش کلاس آواز برم
و آقای دکتری که خیلی خیلی جنبه ی شوخی داره
و میخواد این چهارشنبه همراهم بیاد
کلاس گروهی استادم
یعنی نه تنها ناراحت نشد
بلکه همراهی کرد
و حتی تشویق
بعد برام مرغ سحر خوند و فرستاد
و من که این طرف
در افق محو شدم!!
و بعد آهنگ هایی که ضبط کرده بود
فرستاد
دورهمی هایی که میخونه
فیلم فرستاد
و من فقط نوشتم غافلگیر شدم
دیروز داشتیم حرف میزدیم
گفت من همیشه دلم میخواست
زنی در زندگیم باشه که جنگنده باشه
و شما شخصیت جنگنده دارید
و من که دیگه مطمئن شدم
طرز فکرم داره خودش را در چهره و رفتارم نشون میده
پ.ن: ی پیج پیدا کردم برای لباس ورزشی
رشت هست
نمی تونم ریسک کنم و بخرم
قیمت لباس ورزشی خیلی بالاست
پ.ن:قبل تر ها منیریه رفتم
ولی از هیچی خوشم نیومد
پ.ن: نه کیلو کمبود وزنم را یادتان هست؟
قبل ماه رمضان دو کیلو اضافه کردم
بعد ماه رمضان از دست رفت
و حالا دو کیلو دیگر کم کردم
و در مجموع یازده کیلو کم دارم
و مربی ام گفته باید باز هم کم کنی
و به جایش عضله بسازی
ولی اینکه از کجا باید کم کنم را درواقع
روم نشد از مربی ام بپرسم!!!
پ.ن: مامان میگه خودت را در آیینه دیدی
چقدر بدنت خوش فرم شده؟
من چیزهای دیگر می بینم بجز بدن روی فرم
بجز شکم تخت و ران های کشیده
حالا
چشم های براق
لبخند قشنگ
و چهره ای که حالا می داند از بخشی
از تاریکی ها و سیاهی های زندگی اش گذشته
را می بینم
آنقدر خودم برای خودم کافی هستم
که سخت بشود کسی بتواند جایی در زندگی ام
پیدا کند
با دکترها همیشه همه چیز خوبه :))