از همان چهار، روزم را شروع میکنم

ایمیل پاسخ میدهم

صبحانه درست میکنم

به خانه رسیدگی میکنم

و به محض اینکه کمی هوا در حال روشن شدن باشد

بیرون میروم

دانشگاه تقریبا کارم برای این ترم تمام شده است

از وقتی مرکز نرفته ام هزار کار دیگر

انجام می‌دهم و تازه به این نتیجه رسیدم

که مرکز رفتن تایم استراحت م بوده!!

این آخر هفته را قرار است برم بیرون

جمعه میروم پیاده روی

عصرش با دوستانم قرار دارم

و احتمالا برای شام ، مامان، بابا، داداش

و عمو جان را دعوت کنم

هنوز نمی دانم چه غذایی درست کنم

عمو جان آبگوشت دوست دارد که برای شب 

سنگین است

دلمه برگ همه دوست دارند 

احتمالا دلمه برگ درست کنم

مامان گفته: ناهار دعوتمان کن

اما من تمام روزم با دعوت ناهار می رود

چون قبل و بعدش باید خانه بمانم

البته می توانم امروز دلمه را بپیچم

و یک شب در یخچال بماند

ولی فعلا که امروز دارد تمام می شود

و من هنوز هیچ کاری نکردم

در ادامه چکاب رفتن

امروز رفتم سونو

از هشت صبح که از خانه بیرون آمدم 

حدود سه برگشتم

و اصلا فکر نمی کردم این اندازه 

طول بکشد

متاسفانه من دیر مثانه ام پر می شود:))))))))))

آنقدر آب خوردم که حالت تهوع گرفته بودم

و تازه باید ناشتا هم می بودم!!

آنقدر چیزهای مختلف داشتم

که فعلا ترجیح دادم بیخیال جواب سونو شوم

باید هفته ی آینده یک دکتر متخصص خوب پیدا کنم

تهران اگر متخصص داخلی خوب سراغ دارید

لطفا معرفی کنید

مخصوصا اگر تخصص کبد است

آن آزمایشی که دادم و نمی دانستم اصلا چیست

را بالاخره سرچ کردم

یک نوع پروتئین در بدن که با ویروس و باکتری

و یا حتی عامل خارجی مبارزه می کند

اما در بدن بعضی ها، اشتباهی به مفصل و بافت حمله

می کند و باعث درد و گرفتگی می شود

که برای من خداروشکر جواب منفی بود

گرفتگی هایم خوب شده

تازه بدنم دارد با سطح جدیدی از تمرین ها  مچ می شود

دیشب مربی پیام داد

گفته بود:

از ماه گذشته راضی است

و پرسیده بود میخواهم ادامه بدهم؟

مربی هر کاری برای من انجام بدهد

برای بقیه هم انجام می دهد

دعوت تولد، تنها باری بود که 

تفاوت داشت 

و دلیل نوشتن ماجرا هم برایم همین بود

چون در ذهن من بدون اینکه متوجه باشم

این تصور بود که همه دعوت هست

این هفته برای همه جوراب سفارش داده بود

اعضای تیم جوراب خاصی می پوشند

تا مبادا هنگام دویدن صدمه ببینند

برای من شش جفت کنار گذاشته بود

نارنجی، فسفری، سبز جیغ، صورتی کم رنگ

آبی آسمانی و نیلی

وقتی پک جوراب را بعد از تمرین داد

یادم رفت بپرسم چقدر باید کارت به کارت کنم؟

آنقدر که از رنگ و خوشگلی جوراب ها ذوق کردم:)))

به مربی ام گفتم آنقدر خوشگل هستند

که دلم نمیاد بپوشم

 

پ.ن:هفته ی آینده جلسه کاری دارم برای کار جدید

از برنامه ام عقب هستم

و باید امشب کمی خودم را جلو بکشم

 

پ.ن: آنقدر این ماه برایم سریع گذشت

حتی نتوانستم فیلم هایی که دیده ام را پست کنم

 

پ.ن:باید کفش بشورم

دوش بگیرم

اصلاح کنم

ماشین لباس شویی را چند دور روشن کنم

دلمه را رو به راه کنم

خانه را تمیز کنم

ظرف بیرون بگذارم

چند تلفن بزنم

کارهای هفته ی آینده را الویت بندی کنم

کمد لباس هایم را مرتب کنم و چند دست لباس

آماده کنم برای هفته ی آینده

یک فایل را باید آماده کنم و ایمیل

و باید بروم بیرون خرید کنم

 

پ.ن: ساعت حدود یازذه شب شده

و من بجز مسواک زدن کار دیگری ندارم