مربی چند بار قهرمان کشور شده در دو

بین سال های ۷۵ تا ۸۰ دبی مربی بوده

بین ۸۲ تا ۸۴ قبرس

بین ۸۴ تا ۸۶ قطر

و دلیل سبک متفاوت مربی بودنش

این هست که سالها خارج از ایران مربی بوده

با وجودی که با پسر ها تفاوت سن داره

هیچکدوم از پسر ها به گرد پاش نمی‌رسند 

هیچ کدوم نمی تونند رکودش را جابه جا کنند

یکی از ویژگی های مربی این هست

که با چند تا حرکت ساده تو رو می تونه از پا دربیاره

چند بار دیدم که برای تنبیه پسرها

ی حرکت ساده داده و اون بیچاره نقش زمین شده

در صورتی که اولش حتی متوجه نشده

مربی داره تنبیهش میکنه و خیلی ریلکس

با حرکت جدید برخورد کرده

هفته پیش ی خانمی اومد و از مربی پرسید

میتونه برنامه بهش بده؟

برنامه تمرینی میخواست

و رژیم

مربی به خانمه گفت ی دور بدو

بیا صحبت می کنیم

خانمه شروع کرد به دویدن 

وسط راه گوشیش زنگ خورد

ایستاد به حرف زدن

مربیم ردش کرد

گفت با گوشی حرف میزنی وسط دو؟؟؟

فوق العاده آدم سخت گیری هست

کنار اومدن باهاش کار هر کسی نیست

شاید به همین دلیل تا الان مجرد مونده:))

دیروز در مورد آقای دکتر بهش گفتم

گفت بهی همین که اهل ورزش هست

یعنی اهل خیلی چیزهای دیگه نیست

پرسید میخوای در موردش تحقیق کنم؟

که گفتم فعلا لازم نیست

اگر جلوتر رفتیم و نیاز بود میگم حتما

گفتند بپرس چه باشگاهی میره

کجا ورزش میکنه

خلاصه که اولین بار بود در مورد همچین

موضوعی با مربی صحبت کردم

بارها از من سوال پرسیده بود

و گفته بود اگر بخوام حرف بزنم شنونده است

اما خوب من اکی نبودم در مورد این بخش حرف بزنم

دیروز به مربی گفتم

دفعه دومی که بیرون رفتیم

آقای دکتر ی کاری انجام دادن

که نشانه اعتمادشون به من بود

 و این کار را مرحوم هم همون اوایل انجام داده بود

و چقدر تکرار این اتفاق از من انرژی گرفت

ولی بعد سعی کردم کنارش بزنم

مربی فقط گوش داد و به نظرش 

تکرار یک اتفاق چیز ساده ای نبود

مربی گفت در ماه اول آشنایی بشمار

به چند نفر از نزدیکانش معرفیت میکنه

هر چه تعدادش بیشتر

تصمیمش جدی تر و شخصیتش قابل اعتماد تر

راستش به نظر این نکته را خیلی هامون شنیدیم

نمیدونم میشه روش حساب کرد یا نه

ولی خوب به مربی قول دادم بشمارم:)))

دیگه اینکه سرعت دویدن م خیلی بهتر شده

روزهای اول یک ثانیه یک ثانیه رکورد جابه جا میشد

الان نسبت به اوایل هفت دقیقه سریع تر مسیر را طی میکنم

امروز تمرین که تمام شد

نشستم رو زمین 

اگر خجالت نمی کشیدم یک ربع همون جا می خوابیدم:)))

اون لحظه آرزوم این بود یکی تا خونه کولم کنه:)))

من از اندام عضلانی خوشم نمیاد

ولی حسابی افزایش سایز بالاتنه داشتم

در این مدت یک کیلو چاق شدم

که خیلی خوبه

چون این یک کیلو عضله شده

دیگه چی میخواستم بگم

آها 

با آقای دکتر جلسه دوم بیرون رفتیم

ی کافه رفتیم که لیوان های خیلی خوشگلی داشت

تهران طوفان بود 

بارون و باد شدید

هات چاکلت خوردیم

من از لیوان ها عکس گرفتم

که برم شبیهش را بخرم

الان اگر براتون عکس بذارم

ی عده ابله میان میگن فلان و بهمان:)))

یعنی واقعا آفرین به من که هیچی از خودم

خیلی وقته اینجا نمیگم

چقدر آدم تنگ نظر از اینجا عبور میکنه

اینجور آدم ها اگر به جای خوندن اینجا

وقتشون را بذارند رو بدبختی های خودشون

زندگیشون حداقل ی تکونی میخوره

به امید از چاه بیرون اومدن این آدم ها

 

پ.ن: اون اتفاق این بود که مرحوم

اوایل آشنایی گوشیش را می داد من بذارم

تو کیفم

و وقتی رفتیم مشاوره

گوشی مرحوم تو کیف من زنگ خورد

و مشاور هنگ بود که چطور به اینجا

رسیدی که گوشی بدی دست خانم

من بعد از ده سال ازدواج به اینجا نرسیدم!!

این اتفاق با آقای دکتر به دلیل شرایط بارونی

تکرار شد

و من یکدفعه خودمو وسط اتاق مشاوره

و اون فشار دیدم