خیلی وقته از پست هایی که می نویسم

راضی نیستم

قبل تر خیلی روزهام را با جزئیات می نوشتم

حالا نه اینکه الان جزئیات نداشته باشم برای نوشتن

نه

الان

یا خیلی خستم

یا خیلی شلوغم

یا دلم نمیخواد اون جزئیات را اینجا بنویسم

و هر سه تاش از نظر من بده 

میام از ی چیزهایی گزارش وار میگم و میرم

انگار به اینجا یا خودم چیزی بدهکارم

که واقعی بخوام نگاه کنم.. نیستم!

چیزهایی که برای سفر لازم داشتم را خریدم

چمدان و ساکم را فعلا نیمه نصفه جمع کردم

هنوز فرصت نکردم مو رنگ کنم

کوتاهی انجام بدم

هر هفته میگم هفته بعد

و نمیرسم

مامان کمی بهتر شده

اما حجم کار من نه

از داروهایی که نتونستم پیدا کنم

دوست خاله کپسول و یک بسته اسپری

را به دستم رسوند

اما اسپری سه بسته دکتر نوشته بود

دوباره پروسه گشتن و پرسیدن از آشنا ها

اسپری یخچالی بود

موفق شدم دو بسته دیگه پیدا کنم

و پرونده داروهای مامان بسته شد

از روزی که رفتیم دکتر بهتر بودن

بعضی وقتا ناامید میشه

از خوب شدن

بعضی وقتا امیدوار میشه

به هر حال درد چند ساله اگر مداوا نشه

به اینجا میرسه

و البته مامان خیلی خیلی لجباز هست

و اگر نخواد حرف گوش بده، نمیده

همیشه به مامان میگم

آنقدر دلم میخواد زمان بچگیت را ببینم

ببینم چطور بچه ای بودی:)))

دیگه ادامش را نمیگم که الان 

بزرگ شدی و آنقدر حرف گوش نکن هستی

وای به حال اون زمان:)))

این هفته با یکی از دوستام قرار دارم

قراره در انتخاب رشته پسرش کمک کنم

ی زمانی انتخاب رشته ارشد و دکتری انجام میدادم

البته که در ارشد و دکتری واقعا انتخاب شهر

و دانشگاه هست نه رشته

ولی خوب این اسم روش مونده 

و چقدر اون زمان حس می کردم من هیچ وقت

دلم نمیخواد تو این کار بمونم

اون زمان از نظر درآمد برام خیلی خوب بود

اگر ادامه میدادم از نظر مالی خیلی پیشرفت

می کردم

ولی یادمه همیشه ی صدایی میگفت نه

من خودمو با این کار نابود میکنم

یا حتی زمانی که شرکت عمو جان بودم

و ثبات کاری و مالی داشتم

باز اون صدا می گفت نه ! من خودمو نابود میکنم

با این کار

سالها طول کشید که فهمیدم اون چیزی که 

به من حس بد می‌داد اون روزها ‌و در اون کارها

ثبات بود!

ثباتی که خیلی ها صبح که چشم باز 

می کنند تا شب می دوند تا بهش برسند

ولی نمی دونند چقدر خطرناکه

برای منم خیلی سال طول کشید

که بتونم اون حس را درست درک کنم

و خوب الان اگر به یکی بگم

مثلا تجربه من این بوده

و فلان

احتمالا فکر میکنه عقلم را از دست دادم

 

پ.ن: کلاس آوازم این هفته خیلی سخت بود

آهنگم برگرد عزیزم هایده بود

باید قسمت های بالای آهنگ را درست میخوندم

فریاد ز دستت

بیداد ز دستت

رهایی که ندارم

من از چشمای مستت

خودم حس می کردم

بعد خوندن از فشار کبود شدم:)))

 

پ.ن: اون خانم و ماجرای جوراب ها یادتونه؟

روزی ۷۰۰ جوراب فروخته به صورت

متوسط هفته اول

به نظرم برای شروع خوبه

کم کم یاد می گیره فروشش بیشتر باشه