یکی از همکار های استاد جان تمایل داشت

در شرکت خصوصیش با ما همکاری کنه

و استاد جان منو معرفی کرده بود

مصاحبه اول را رفتم

که ی جورهایی دو ماراتون بود برای خودش

به مصاحبه دوم نرسیدم 

چون کرونا گرفتم

و الان حتی لازم نیست برگردم پست اون زمان

را بخونم تا یادم بیاد چه حسی داشتم

دقیقا یادمه وقتی تماس گرفتن برای مصاحبه دوم

من چند روزی بود درگیر شده بودم

موافقت کردند مصاحبه را یک هفته عقب بندازند

اما دفعه دومی که تماس گرفتند من بین مرگ و زندگی بودم

حسم اون زمان دقیقا این بود که یکی محکم

زد تو گوشم!!

وسط بیماری و توهمات ناشی از بیماری 

فقط برام سوال بود چرا؟

حالا؟

الان بهتر میتونم شرایط را ببینم

کسی یا چیزی به من نه گفته بود

اما من این نه را در حد یک سیلی برای خودم

بزرگ کردم

اون فقط گفته بود: نه بهی! فعلا کارهای مهم تری

داری

و امروز که دوباره تماسی از اون شرکت داشتم

متوجه شدم خیلی چیزها داره روند خودش را

جلو میره

خیلی جاها و خیلی زمان ها نه می شنویم

نه هایی که میتونه حتی سنگین و سخت باشه

اما هیچ چیزی نمی تونه ما را از مسیری که درونش

هستیم خارج کنه

باز هم میرسم به اون جمله ی معروف:

آنقدر که در شر، خیر هست

در خیر نیست

 

پ.ن: مربی میگه باید آماده بشی برای مسابقه

فکر میکنم نیاز دارم در یک مسابقه واقعی بدوم

ماه هفتم را از یکشنبه شروع کردیم

و همچنان درد های بعد از تمرین را تحمل میکنم

 

پ.ن: آشنایی را تمام کردم

چقدر آدم هایی که رویا داشته باشند

هدف داشته باشند

درگیر افسردگی نباشند

در حال جنگیدن برای یک زندگی بهتر باشند

کم پیدا میشه

 

پ.ن: روی پیشنهاد کار جدید دارم فکر میکنم

از وقتی در کار جدیدم پیشرفت کرده ام

اعتماد به نفسم بسیار بالا رفته 

بالاخره موفق شدم منشی استخدام کنم

یک وکیل حقوقی پیدا کردم 

اما فقط در حد مشاوره فعلا با هم کار می کنیم

هیچ اقدامی برای وکالت دادن انجام ندادم

 

پ.ن: دو کتاب جدید خریدم

شجاعت در برهوت

و 

سقراط اکسپرس

هنوز درگیر فیلسوف قلب هستم

دارم برای بار دوم میخوانمش

آن جایی که گفته بود کیرکگور دست نوشته هایش

را قبل از فوت سوزانده بود

چندین روز فکرم را درگیر کرد

 

پ.ن: هفته ی سختی را سپری کردم

دوشنبه یک حواله داشتم که هنوز تایید دریافتش

به دستم نرسیده است

سعی میکنم استرس این موضوع را به خودم ندهم

 

پ.ن: این هفته باید برای آقای دکتر یک واریزی

انجام میدادم

و ایشان ایمیل زدند که این ماه واریز نداشته باشید

چون درگیر مسائل مالی بسیاری هستید

برایشان واریز را انجام دادم

و بسیار از محبتشان تشکر کردم

درک بعضی انسان ها بالاست

 

پ.ن: امروز باید برنامه های این هفته را تا حدی زیادی

جلو ببرم

ساق دست هایم آنقدر درد می کند

که نمی توانم درست تایپ کنم 

یا

خودکار دست بگیرم

و

ساق پاهایم

انگار کسی با وردنه چندین ضربه ی انتقامی زده است

 

پ.ن: از اول آبان دوره جدید آسترولوژی ثبت نام کردم

خیلی وقت بود میخواستم ادامه بدهم

اما برنامه هایم می‌گفتند نه! به ما رحم کن

حالا دوباره شروع کرده ام

از نظر آسترولوژی امکان سورپرایز شدن

برای خیلی ها در هفته ی آینده وجود دارد

من خودم منتظر چند خبر هستم

و امیدوارم برای همه خبرهای خوبی در راه باشه