فرنی و دمنوش درست کردم
میوه و ی سری خوراکی های دیگه که مامان دوست داره
مثل سالاذ
لبو
شیرینی
ذرت بو داده
و..
گذاشتم روی میز
فکر میکنم فقط وقتی خیلی
بچه بودم و پنج شش ساله بودم
آنقدر به مامان نزدیک بودم
من بالاخره موفق شدم یکی از مهم ترین رابطه های
زندگیم را درست کنم
خیلی طول کشید
چون هم باید تلاش می کردم خودم را تغییر بدم
و هم مامان را
هر دوش سخت بود
اما امشب که کنار هم با فاصله نزدیک نشستیم
و هر کدوم حس آرامش داریم
یکی از بهترین شب های زندگیم هست
فکر میکنم بعد از ترمیم رابطم با مامان
حالا باید روی بقیه بخش های زندگیم هم
کار کنم
در این ترمیم اگر بگم هزار تا قدم برداشتم
شاید در حق خودم کوتاهی کرده باشم
این اتفاق را مدیون چی هستم؟
آسترولوژی خیلی به من کمک کرد
همیشه نظرم این بود که آدمی باید قبل از اینکه
از روزگار یک سیلی محکم بخوره
خودش بیدار بشه
و آسترولوژی قشنگ تو گوش من زد
نه از اون سیلی های صدا دار
که کسی بتونه صداش را بشنونه
انگار من خواب بودم و با یک ضربه محکم بیدارم کردم
جای سیلی آنقدر تا مدت ها درد می کرد
که چند شب از فکر کردن زیاد نتونستم بخوابم
اما حالا که با آرامش کنار مامان نشستم
حالا که یاد گرفتم باید چطور این رابطه را جلو ببرم
فکر میکنم ارزش اون هزار قدم
ارزش او سیلی را داشته
برای مامان از شیرینی های مورد علاقش گرفتم
کنارش کیک اسلایسی هم خریدم
میگه: اولین باری که با پدرت و مرحوم رفتیم بیرون
من و بابات از این مدل کیک در کافی شاپ سفارش دادیم
مرحوم شیر عسل سفارش داد
(اون زمان در وبلاگ می نوشتم این ماجراها را)
بعد بابات با چشم به من اشاره کرد
که یکی از کیک ها را بخوریم و یکی را تعارف کنیم
به مرحوم!
مامانم هم عاشق این کیک ها
گفته نه بخور:)))))
میگم مامان تنها اقدام درستت در مورد مرحوم همین یکی بوده:)))))
کاش دوباره می نوشتی انقدر با جزئیات
چطوری رابطه ت رو بهتر کردی؟