ی چند روز بعد از تمرین بدن درد داشتم و ناله می کردم

این بود که یکم به خودم استراحت دادم

البته هفته ی گذشته واقعا کارها را خوب پیش بردم و ته هفته

که رسیدم یکم جا برای نفس کشیدن بود

هر روز که بیدار میشم

برنامم این هست که تا ظهر ی سری کارهای مشخص را انجام بدم

اگر تهران باشم خوب زندگیم نظم بهتری داره

اگر اصفهان باشم باید با کلی آدم سر و کله بزنم

از بچه های آزمایشگاه

تا کارکنان

تا خدماتی ها که هر کدام ی داستانی دارند

بعضی وقتا می بینم ظهر شده

نه تنها هیچ کاری انجام ندادم

بلکه فقط جواب سوال دادم

این هفته قراره ی جلسه بذارم و در مورد این

جور بی نظمی ها به بچه ها تذکر بدم

کارکنان و خدماتی ها بحثشون جداست

باید براشون قانون مشخص کنم

کلا مسایل ادرای و کاغذ بازی خفمون کرده!!

هفته پیش چند تا از دوستامو دیدم اصفهان

رفتیم بستنی پل ی چیزهایی گرفتیم

و نشستیم به حرف زدن

من که آنقدر از صبح هشت تا همون حدود شش عصر که

آزمایشگاه بودم حرف زده بودم حال نداشتم

به بچه ها گفتم بذارید اول فشارم بالا بیاد

بعد اگر توان داشتم حرف میزنم:))

خلاصه که من بیشتر شنونده بودم

چون واقعا روز سختی برام بود اون روز

و بیشتر دوست داشتم سکوت کنم

ی چیزی خوردم و فشارم بالا اومد

شام هم رفتیم آراخان

بد نبود

رسیدم خونه مادربزرگم

یکم میوه خوردم و دوش گرفتم و دیگه باطریم تمام شد

بقیه روزهای هفته هم همین طوری برام گذشت

پر از کارهای عقب افتاده که باید نظم می دادم

آخر هفته پیش رفتم خونه مامان اینا و با هم

رختخواب، پتو، متکا و تشک های مامان را مرتب

کردیم

ملحفه های جدید خریده بودیم

این کار هم انجام شد

ی روز از هفته ی گذشته هم رفتم دیدن ی وکیل

برای کارهای بابا اینا

بیشتر حالت مشورت گرفتن رفته بودم

بد نبود سوال هایی که داشتم را جواب داد

با آقای دکتر قرار بود از هفته ی پیش جلسه های آنلاین

را اضافه کنیم

که متاسفانه دوستشون فوت کردند و آقای دکتر

دپرس!

فعلا که دو هفته است در غار تنهایی به سر می بره

چند بار تماس گرفتم خواستم صحبت کنند در مورد ناراحتیشون

فقط گفتند خیلی غمگینم!!

فعلا که حالشون خوب نیست

این هفته ی ماجرای عجیبی هم با ی دانشجو داشتم

مادرشون آمده بود دانشگاه در مورد مشکل دخترش مشورت بگیره

می گفت دخترش با نوه فلان ادم معروف دوست هست

و این آقا به دخترم گفته ما به هم نمی خوریم

و حالا دخترم میگه چون شما (پدر و مادرش) فلان عیب یا

ایراد را دارید این آقا اینطور گفته!

پدر دختر انگار خیلی ثروتمند بوده

ولی حالا ورشکست شده

و طبق گفته های مادر دختر

حالا که وضعشون خوب نیست

مجبورن در ویلای لواسون زندگی کنند!!

(منظورش این بود ویلا خوب نیست!)

من به حرف های مادرش گوش دادم

به نظرم دخترش بیشتر عیب های این آقا را

میخواست با مشکلات خانوادگی خودش پوشش بده

مثلا اینکه آقا خیانت می کنه!! چه ربطی به کمبود

های زندگی این خانم داره!

به مادرش گفتم سر کلاس خیلی خشم داره

مادرش گفت کل خانواده ما بعد از آشنایی این آقا

با دخترم خشم درونی پیدا کردیم

من و همسرم از دست این آقا خشم داریم

دخترم هم خشم داره

چون مطمئنم می دونه مشکل کجاست ولی

نمیخواد باور کنه

و این باعث خشمش شده

قرار شد با دختر حرف بزنم

ولی اگر من شناخت دارم روی این دختر

میدونم که تاثیری نداره

به قول قدیمی ها:آتش بدون دود نمیشه

من پذیرفتم اشتباه کردن یک بخش مهمه زندگی هست

فقط بهای این اشتباه کردن نباید خیلی سنگین باشه