نمی تونم براتون توصیف کنم که چقدر از نظر ذهنی

مغزم به من فشار وارد می کرد و همچین موقعیتی را میخواست

البته من برای رها شدن از این فشار مدت ها میرفتم مرکز

ولی خوب این کار لولش خیلی بالاتر هست

هر روز که آزمایشگاه هستم

آنقدر کار یاد میگیرم

و آنقدر گیر میدم به یک موضوع

و دستگاه تا یاد بگیرم تا مقاله ای چیزی از توش

در بیارم 

و خوب اون فشار ذهنی دیگه رهام کرده

البته که رفت و امد داره

فشار کار هست

ساعت های طولانی نشستن یا ایستادن داره

گاهی وقتا ممکنه در روز ده ساعت تو آزمایشگاه کار کنم

و بعد تازه برنامه ریزی کنم برای انجام یک کار دیگه

که در سه ساعت بعد انجام بشه

ولی خستگی جسمی با فشار ذهنی خیلی فرق داره

 

 

شماره دو: دوستم میگه : موهاتو کجا رنگ کردی؟

میگم :خودم رنگ می کنم

میگه اصلا مشخص نیست تو خونه رنگ شده

البته تو آنقدر دقت به خرج میدی کارت خوب میشه

بعضی وقتا نگاهت میکنم چند ساعت رو یک ستاپ هستی

و تکون نمیخوری از روی میز

میگم : آره، آنقدر مجبور بودم بخاطر سرچ ها و کارم

دقیق باشم 

علاوه بر اینکه شخصیت خودم منظم و دقیق بوده

الان این ریز بینی

برام مهارت حساب میشه

الان حس میکنم اگر برم بند بازی کار کنم

میتونم به ی مهارتی برسم

برای اینکه در طول روز تایم زیاد تمرکز میکنم 

و ذهنم یاد گرفته بدون پرش و هواس پرتی کار کنه

البته که مثلا زمان اتو زدن هم فکرم سمت کارم هست

و مثلا مانتو می سوزونم

ولی فکر میکنم تمرکز ذهن ،باعث کار کرد بهتر دست و بدن میشه

هنوز موفق نشدم اون مهارت قلم زنی را شروع کنم

باید تا آخر تابستان به خودم ی فرصت بدم

تا روند زندگیم و این همه بدو بدو برام روتین بشه

 

شماره سه: برای یکی از پسرهای آزمایشگاه

بعد ناهار چای نبات درست کردم

آنقدر خجالت کشید!!

بعد از ناهار دل درد شده بود

خورد و خوب شد

بچه های آزمایشگاه اکثرشون خوب هستند

یکی دو مورد نچسب داریم فقط

البته ما آزمایشگاه های متفاوتی در یک ساختمان هستیم

و مثلا فقط اگر از بخش خودمون بیرون بریم

بقیه را می بینیم

اینجوری نیست که همه با هم ارتباط نزدیک داشته باشیم

هر روز هم بازدید داریم!!

از بازدید های سطح پایین و معمولی بگیر

تا بازدید هایی که قبلش بادیگارد ها ما و ساختمان 

را چک می کنند!!

این بازدید های دومی حتما ی منفعت مالی یا 

حالا هر چیزی برای بچه ها داره

مثلا هدیه، واریز  پول، بن خرید و...

 

شماره چهار:استاد آوازم ی استاد اصفهان معرفی کرده

من به استادم توضیح دادم که اصفهان تایم آزاد ندارم

میگه: ماهی یکبار هم بری برای تصحیح توسط استاد اصفهان خوبه

آنقدر صدام باز شده و میتونم بالا بخونم که خودم باورم نمیشه

قشنگ با چند نفر که آواز بخونم

صدای بقیه کنار صدای من شنیده نمیشه 

و صدای من پرده ی بالاتری را پوشش میده

شهریور یک سال میشه که به صورت منظم کلاس رفتم

 

شماره پنج: همیشه این وبلاگ برای من ی جای جدید و تازه بود

شاید دلیلش این بود که از وبلاگ قبلی کوچ کردم اینجا

و حس جدید و تازه داشتم به این یکی

امروز دیدم نزدیک به شش ساله دارم در همین جدید!!

می نویسم!

 

شماره شش:

اگر بچه کوچک دارید

یادگیری زبان و برنامه نویسی را به صورت

برنامه بلند مدت براش در نظر بگیرید

وقتی کسی را می‌بینم که نه زبان بلده

نه بلده با نرم افزار خاصی کار کنه

و نه حتی تلاشی میکنه که یاد بگیره

دو تا شاخ درمیارم

بعضی ها فکر میکنن هنوز در 

دوره قاجار زندگی می کنیم

که صبح پامیشن کارهای خونه و ...

یا حتی ی کار روتین دارند میرن و میان

اگر زندگیتون چالش های زیادی نداره

باید برای خودتون چالش تعریف کنید

اگر شخصیتی دارید که چالش ها را حذف 

یا نادیده می گیرید منتظر یک حسرت بزرگ

در سن بالاتر باشید

 

شماره هفت: از شخصی خواستم سرپرستی نوه اش

را به من بده

راستش خیلی جا خورد!

نظرش این هست من حق زندگی دارم

و با این کار آیندم خراب میشه

نمی تونم براش توضیح بدم

که من یکی از دلایلی که به این زندگی اومدن

پذیرفتن فرزند هست

نمی تونم براش از جایگیری سترن در چارتم بگم

فقط میگم در موردش فکر کنه و به من خبر بده

برای این کار به کمک خانوادم نیاز دارم

اگر مردی را می دیدم که تا این اندازه جرات و جسارت

داشته باشه قبول می کردم در این مسیر همراهم باشه

اما خوب تمرکز روی خود و چسبیدن به ژن

برای اکثریت مهم تر هست

اکثریت فکر می کنند که بچه خودشون چیز دیگری هست

و آسترولوژی به من یاد داد چیز بهتری وجود نداره

من از سن خیلی کم به این موضوع فکر می کردم

و به قول پیج ونوس احتمالا قرار دادی که روحم امضا 

کرده پذیرفتن بچه بوده

باید در یک زمان بلند روی این موضوع وقت بذارم

فعلا که زمان دادم فکر کنند 

 

 

شماره هشت: دقت کردید چیزهایی که

در موردشون می نویسم

برای دیگران غم، ناراحتی، مشکل حساب میشه؟

و برای من آرزو و هدف

خودمو وقتی با اطرافیانم مقایسه می کنم

می بینم اون چیزی که میتونه منو نجات بده و داده

تفادت در نگرش م هست

فکر میکنم اون ذهنیتی که آسترولوژی در من تقویت

کرد

ارزش تجربه کردن آسترولوژی به صورت دارک

و تاریک را داشت!

جیوتیش بسیار دارک هست

اینو همیشه گفتم

اما چیزی که در ته تاریکی نصیب من شد

تقویت یک ذهنیت و باور بود

که بدون تجربه کردن این وحشت و استرس

قوی نمی شد و براش کاری نمی کردم

و در حد یک باور باقی می ماند

حالا میدونم زندگیم چه خبره

و حالا میدونم شادی از چه راهی به

زندگی من تزریق میشه

 

شماره نه: قراره برم قهوه کاشی

برای خرید 

تا حالا اون سمت بازار اصفهان را نرفتم

خبر خوب اینکه من با اصفهان به صلح رسیدم

هیچ حس منفی اینجا ندارم

انقدر دلم میخواد تایم داشته باشم برم بیرون

مخصوصا که در نیود من دوستام گروه

کوه تشکیل دادن و ناژوان میرن برای پیاده روی!!

هر گوشه از این شهر برای من خاطرات تلخ داره

اما دیگه نمی تونه باعث ناراحتی من بشه

وقتی رو به روی چیزی بایستی حتما زخمی میشی

اما یادمیگیری سر پا بمونی