خاله دومی قرار بود برای پسرش تولد بگیره
گفته بودند فقط شام بیرون میخوریم
و بزن برقص و برنامه ای ندارند
برنامه شام جمعه بود
من باید ی جوری برمیگشتم اصفهان که
یا به برنامه شام برسم
یا نه
بیخیال شام تولد بشم
اینجور وقتا همیشه میگم
شد میرم
نشد، خودمو اذیت نمیکنم
از ی جایی یاد گرفتم زندگیم
هول خودم بچرخه نه چیز یا شخص دیگر
جمعه صبح زود دانشگاه بودم
تا ظهر چند تا اجرا گذاشتم و
چند تا خروجی خوب گرفتم
اومدم خونه ی چیزی خوردم
و راه افتادم سمت اصفهان
البته که خیلی گرم بود
حدود هشت رسیدم خونه
تا بدنمو بشورم و لباس عوض کنم
و بریم شد حدود نه و نیم
البته گفته بودیم دیر می رسیم
خاله دومی همیشه هر مهمانی که داشته باشه
توضیح میده کیا هستند، کیا نیستند
خودمون هستیم، غریبه هست؟ نیست؟
به قول مرحوم میگفت شما خانوادگی اهل توضیح
دادن هستید، ما نیستیم!!!
و چقدر خوبه خانواده ای که بلدن حرف بزنن با هم
و همدیگه را خوب میشناسن
خاله جان گفته بود چند تا از دوستان پسرش با
خانواده هستند
تولد را در یک باغ رستوران گرفته بودند
حدود سی نفر بودیم
دوازده نفر خاله ها و ما
و هجده نفر هم مهمان غریبه
با وجودی که من خانواده مادری را خیلی
دوست دارم اما جمع های خانوادگی ما روی
مسائل و موضوعاتی جلو میره که اصلا سلیقه من نیست
اولش که خوب دیر رسیده بودیم
مهمانی از هشت بود
وقتی یکم نشستیم دیدم بحث جمع
در مورد ساختمانی هست که پسر خاله با دوستاش
خریده بودند چند سال پیش و الان محل کارشون
شده
یک ساختمان پنج طبقه دو واحدی که
ده تا پزشک میتونن کار کنند
البته بازسازی کردند بعد از خرید و مناسب مطب شده
انگار همون موقع پدر دوستِ پسر خاله دومی
به خاله اولی و همسرش پیشنهاد داده بود
که برای خودتون یا بچه ها از مطب ها بردارید
خاله اولی اکی نداده بود
و الان صحبت روی تفاوت قیمت بود
خاله اولی میخواد برای دخترش یک مطب بخره
و میگفت قیمت ها خیلی بالاست
حین شام هم بحث روی همین موضوع ها بود
که فلان متخصص کلینک اجاره داده و مهاجرت کرده
یا فلان پزشک رفته تهران و مطبش خالی هست
من شامم را در سکوت خوردم و کلا زیاد حرف نزدم
البته خسته هم بودم
هر چند برای من موضوع بحث جالب نبود
کل جمع با هیجان با هم حرف میزدن
خاله جان هم سعی می کرد توجه من و ی آقای دکتری
را بهم جلب کنه
که موفق نشد
********************
کارهای آزمایشگاه داره پیش میره
یکم کار جلو بره برنامه ریزی میکنم برای
پیشرفت
برای کارهای دو نفره که خودم و استاد جان
روش کار کنیم
من دو سال پیش ی خوابی دیدم
و از همون سایت تعبیر خواب
تعبیرش را پرسیدم
که با توجه به تفسیرش، شد همین بازگشتم به
اصفهان و کار کردن با استاد جان
البته استاد جان پارسال اردیبهشت به من زنگ زد
و من اکی دادم
یعنی درسته میگم دوسال پیش خواب دیدم
ولی بعد از خوابم خیلی اتفاق ها افتاد
تا رسیدیم به اینجا
چند شب پیش باز خواب دیگری دیدم
و تعبیرش را از پیج پرسیدم
که خیلی جالب بود
در تعبیرش گفتند که استاد جان میخواد
کارهاش را به من واگذار کنه
اما از حجم و فشار کاری روی من نگران هست
و اینکه اقدام هایی میکنه برای منفعت مشترک
منفعت مشترک ما فقط میتونه مقاله باشه
آها یادم رفت
گفتند که استاد جان حامی من خواهد بود
این مدت علاوه بر استاد جان
با همکار های خوب دیگری هم آشنا شدم
در آزمایشگاه
اگر روانشناسی منو قبول داشته باشید باید
بگم به زودی از سمت ی همکار شیرازی پیشنهاد دریافت
خواهم کرد
این همکار که رتبه علمی بالایی داره
بسیار در آزمایشگاه طرفدار داره
و خوب خیلی ها کیس مناسب می بینن ایشون را
البته باز هم اگر روانشناسی من را قبول داشته باشید
باید بگم
مورد مناسبی برای من نیست
*************
این هفته بسیار برنامم شلوغ هست
و تمریناتم سنگین
باید منظم آب و مکمل بخورم تا بتونم سرپا بمونم
اصفهان همچنان آتش می باره!!!
**************
این هفته نظافت خونه دارم به صورت اساسی
تمیز کار خوش قولی کنه و بیاد
ی خونه تمیز تحویل بگیرم
خرید هم برای خونه باید انجام بدم
فعلا اصفهان هستم
تا ببینم کارها چطور پیش میره
****************
دخترک دیشب پیام داده که حال پدرم
خوب نیست و زمان زیادی نداره!!
به امیدی که بلاک بود پیام دادم
میگه زمان زیادی ندارم و بیشتر از این چیزی
نمیگه!!
میگه حلالم کن!!
و منی که این طرف سکوتم!!
از اون زمان هاست که فکر میکنم چقدر انسان بودن
سخته!!
انسان بودن همیشه سخته
من هر دقیقه درگیر اینم که بهترین خودم باشم یا اون چیزی که لیاقت مخاطبمه و برای من حالت دوم تنزل مقام از انسان بودنمه.
امیداورم چرخ زندگی خیلی خیلی خیلی خوب برات بچرخه که قطعا اینا نتیجه سختی و تلاش هاته.