همه جا تاریک و ی حالت ترسناک داشت
من از تاریکی نمی ترسم
برعکس تمام اطرافیانم که از تاریکی میترسند
من با مکان های تاریک مشکلی ندارم
همیشه شب ها چند دستگاه مختلف روشن هستند
و برای اینکه نتیجه گیری طولانی هست خاموش
نمی کنیم
صبح که وارد شدم در اون سکوت ترسناک
این دستگاه ها هم صداهای عجیب غریب می دادن
یکی یکی چراغ ها را روشن کردم
و درها را باز
اسپلیت ها را یکی یکی روشن کردم
سیستم را روشن کردم و وسایل کیفم را خالی کردم
بطری که داخلش شربت می برم
ظرف کوچیکی که داخلش کشک میذارم
عینک، فلش، شارژر
همه را گذاشتم روی میز
بعد بقیه وسایلم را گذاشتم داخل کمدم
و نشستم پشت میز
تا بقیه برسند حداقل یک ساعت وقت داشتم
برنامه امروز را نگاه کردم و روزم را شروع کردم
میدونم کمی بعد از اینکه ظهر شده
تعجب خواهم کرد
و بعد از اینکه شب شده
از زندگیم در اصفهان راضی هستم
از اینکه اومدم اینجا راضی هستم
چالش های جدیدی برای من داشت
مهم ترینش استاد جان هست
دوستی که واقعا دوست نیست
چون ما بجز مسائل کاریمون در هیچ موردی
با هم حرف نمیزنیم
اما فقط استاد جان هست که میتونه با ی بحث
علمی منو سر حال بیاره و ذهنم را باز کنه
امروز دانشجو پستداک استاد جان میگفت
که وقتی مقاله من و استاد جان رو خونده
با استاد جان آشنا شده و تصمیم گرفته با استاد
کار کنه
ما آخر هفته همگی شام دعوت شدیم
من ممکنه آخر هفته نباشم
اما استاد جان گفته برنامم را اعلام کنم
تا اگر اصفهان نیستم
استاد روز برنامه شام را عوض کنه
این شام به دلیل موفقیت گروه هست
و هزینش را آزمایشگاه میخواد بده
از یک طرف فرصتی برای این شام ندارم
و از طرف دیگه خجالت میکشم با وجود
انعطاف بقیه برای حضورم، نباشم
*******
آمار بازدید نشون میده که رفتید پست های
سال ۹۸ را خواندید
***********
امید میگه بیا بریم دهدشتی حرف بزنیم
امید منو خیلی خوب بلده
دلم اون دو نفری که دهدشتی پشت میز
می شینن و هیچ ترسی از آینده ندارند
را خواست
اون اوایل که با وبلاگتون آشنا شده بودم یادمه پست های مربوط به امید را از حالت رمز خارج کردید من اون موقع فرصت نکردم بخونم الان که دوباره اشاره کردید یکی از ماه ها را خوندم و باید بگم چه تجربیات سختی داشتید اما از روی نوشته های الانتون مشخصه شخصیتتون خیلی تغییر کرده امیدوارم در ادامه زندگیتون اتفاق های خوبی براتون رخ بده.
میشه اگه کلاس زبان خوبی در اصفهان میشناسید معرفی کنید. یکم بین انتخاب دو دل شدم.