امروز تا همین الان که نزدیک سه ظهر میشه

کلی کار کردم

مونده تمیز کارم بیاد

دوش بگیرم

گزارش بنویسم

برم بیرون برای خرید 

زبان بخونم

کلی فایل دارم که باید برای 

دانشجوهام بفرستم و توضیحات بدم روش

از صبح سه تا جلسه آنلاین داشتم

که واقعا آنقدر حرف زدن سر درد شدم!!

خوب یکی نیست بگه یک جمله را لازم نیست

چند بار یا به شکل های مختلف بگیم

متاسفانه اکثر همکارای من استرسی هستند

و به شدت مضطرب!!

حالا هم وسط ی ماجرایی افتادم که ربطی به من 

نداره، ولی خوب در حد یک همکار با منم صحبت میشه

و میخوان در جریان باشم

که واقعا نمیشه نباشم

چون ممکنه همین بی اطلاعی باعث بشه

کاری خراب بشه

خلاصه که از همه طرف باید مواظب سلامت

روح و روانم باشم

دیشب هفت تا مانتو و روپوش آزمایشگاه شستم

و امروز دادم خشک شویی

یکم زندگیم داره نظم میگیره خدا بخواد

دیگه چیزی از تابستان باقی نمانده

از وقتی مریض ها زیاد شده

خوردن بستنی را برای خودم ممنوع کردم

ولی خوب خربزه میخورم!!!

امیدوارم زودتر بگذره و کسی شدید درگیر نشه

از وقتی اومدم اصفهان خیلی روزها زود میگذره

دلم میسوزه که روز برای من در یک چشم بهم زدنی

تمام میشه

بیست و چهار ساعت واقعا برای من کم هست

تمیز کارم اومده و من مشغول کارهای خودم هستم

برم ی چای براش بذارم و خودم هم ی چای بخورم

که واقعا نیاز دارم