با اینکه هنوز کارهای این هفتم
کامل تیک نخوردن
اما از خودم بسیار راضی هستم
یک لباس خرسی پوشیدم و رفتم زیر پتو
یکم دیگه آنلاین کلاس فرانسه دارم
بعدش باید تمرین های ورزشی امروزم
را انجام بدم
دو تا فایل مهم باید ویس ضبط کنم
و بفرستم
تکلیف های آسترولوژیم را انجام بدم
تمرین کلاس آوازم را کار کنم
و بخوابم
فردا تعداد کار محدود برای خودم در نظر گرفتم
فکر کنم در کل ده کار انجام بدم
هر چند واقعا نیاز دارم صبح که بیدار میشم
تا شب بدون هیچ درگیری فکری فقط روزم
را سپری کنم
یعنی ذهنم درگیر اون ده تا گزینه نباشه
اما خوب ده تا تیک در برنامه هفتم خودش کلی
منو جلو میندازه
آبان را خداروشکر خوب شروع کروم
همون اولش از کار دومم خبر های خوبی اومد
و سه شنبه یک انرژی مضاعف تزریق شد
به پاییز امسالم
چهارشنبه باز ی خبر خوب دیگه رسید
که بکم از چشم انتظاری زمانی و برنامه ها خارج شدیم
به آقای دکتر پیام دادم و ایشون هم مثل همیشه
نوشت: " خوبه که همیشه در روزهای سختم خبرهای
خوب از تو میشنوم"
از اردیبهشت پارسال تا آبان امسال زمان زیادی هست
اما خوب صبوری کردم
باز هم باید تا دی ماه صبر کنم
ولی به نظرم دیگه چیزی نمونده
در برنامه فردام یک بیرون رفتن حسابی با
مامان جا دادم
بریم ی جای حال خوب کن بشینیم
دو نفری با هم حرف بزنیم
این وسط من یک دل سیر خوراکی های خوشمزه
بخورم
این روزها اصلا تایم برای خوردن ندارم
مثلا در طول روز دلم چای و باقلوا میخواد
دلم سیب زمینی تنوری میخواد
دلم ساندویچ کتلت مامانم یا فلافل میخواد
دلم هات چیپس میخواد
بهتره دیگه ادامه ندم:)))
پ.ن: حاضرم شرط ببندم ی جایی قبل
از اینکه بیام در این زندگی
پاییز ۱۴۰۳ چشمم را گرفته
گفتم اووه این همون زندگی هست که میخوام
پ.ن: شادم. به شدت شادم
و این شادی را فقط مدیون خودم هستم
پ.ن: استاد آواز اصفهانم پرسید
چند تا دوست صمیمی داری؟
با لبخند نگاهش کردم و گفتم:"هیچی"
پ.ن:امروز با استاد جان خیلی حرف زدم
تو چارتم استاد جان نقش پررنگ داره
واقعا ممنونم که اون لیست خوراکی ها رو ادامه ندادی :))
پس شادی درونی که میگن اینه بهی :) چقدر دل انگیزه :)