اما هوا بسیار عالی و بهاری بود!

آزمایشگاه سرده

و خوب وقتی دارم کار میکنم

باید زیر مانتو یک لباس گرم پوشیده باشم

امروز صبح ی بافت یقه اسکی پوشیدم 

به همکارم میگفتم دو نفر بیان کمک

من اینو در بیارم!

 

پ.ن: خرید رفتم

ی بافت

ی شلوار ورزشی

دو تا شال بافت عالی

ی بارونی روشن 

ی بارونی تیره 

خریدم

روغن و شیر مو برای موهام

ی سری محصول مراقبت پوست

قرص آهن و ی قرص برای چشمم گرفتم

که حالت تقویت کننده داره

به لیست خریدم که نگاه میکنم انگار هنوز 

هیچی نخریدم آنقدر طولانی هست!

ی شلوار از این جدیدا میخوام بگیرم

از این پشمی های گشاد!!

ی پیشنهاد آشنایی هم دارم

که اصلا باهاش اکی نیستم

از نظر من شخصی که پیشنهاد داده

بسیار موفق هست و زندگی خوبی داره

اما فیسش اینو اصلا نشون نمیده

شاید این برگرده به اختلال های درونی 

افسردگی ژنتیکی

نسبت به سال های گذشته

خیلی بیشتر جلسه میرم 

ارتباط دارم

و البته خیلی بیشتر کارم میکنم

همین باعث شده با آدم های خیلی زیادی

کار کنم و شانس آشنا شدن و حتی پیشنهاد گرفتن

داشته باشم

اما ...

امروز موقع ناهار همکارم میگه غذات باید 

خیلی خوشمزه باشه

میگم نه، چطور؟

میگه آخه انگار خیلی خوشحالی موقع خوردنش

میگم نه من هپی فیس شدم:))

فیسم فیکس شده روی این حالت

البته که قند این روزها تو دلم آب میشه

مشکلات ندارم؟ دارم

مثل تمام زندگی ها، زندگی منم اگر بدن به شما

تا یک روزش را زندگی کنید

در هر گوشش میتونید برای خودتون 

غم و مشکل پیدا کنید

 

پ.ن:مادربزرگ پدریم وقتی من دنیا اومدم

شصت سالش بود

خوب من حداقل وقتی ده سالم بود 

متوجه شخصیت خاصش شدم

یعنی وقتی هفتاد سالش بوده

و من میتونم بگم بخشی از خودم 

را در بچگی در سن هفتاد سالگی دیدم

هنوز هم فکر میکنم من فقط ده درصد

ویژگی های ژنتیکی نسل قبل خودم را دارم

 

پ.ن: موهام خیسه و دارم براتون تایپ 

میکنم. در لیستم خرید چند کتاب هست

ی ماگ برای دوستم

جا کلیدی برای خودم

 

پ.ن: الان ی تمیز کاری کمد لباسم

میتونه ی جون به جون هام اضافه کنه

 

پ.ن: امروز ی اتفاقی افتاد که کمی ترسیدم

دقیقا حس کردم وسط ی خواب ترسناکم

شبیه کابوس بود 

 

پ.ن: غش خواب هستم

ولی خوابم نمی‌بره!!

 

پ.ن: آهنگ این هفته

پوست شیر از ابی

واقعا جایی شاید باشه شاید!!

 

پ.ن: جدیدا متوجه شدم

فوبیای دیدن مرحوم را دارم

آنقدر شبه مرحوم دیدم این چند ماه

و نیمه سکته زدم که نگم براتون!!

 

پ‌.ن: تبریک!

لهجه اصفهونیم!! برگشت!!

ی روز تو آزمایشگاه کلافه بودم

و داشتم ی چیزی را با غر به همکارم میگفتم

گفت خانم دکتر شما چه لهجه اصفهانی داری!!

گفتم من اصفهانی حساب میشم!!

چی چی می گوی!!!