این یعنی بهی آفریده شده که شروع کنه 

آفریده شده که پر قدرت شروع کنه

آنقدر قوی که قبل از هر ماجرایی صدای کشیده شدن

لاستیک ها روی زمین شنیده میشه

بعد با سرعت زیاد حرکت میکنه

بدترین پیچ ها را رد میکنه و البته که در مسیر

زخمی میشه، صدمه میخوره و حتی از مسیر خارج میشه 

اما آیا مسیر را ترک میکنه؟ از چالش بیرون میاد؟

نه سترن اجازه این کارو به بهی نمیده

هر کسی که مارس قوی داره

شروع کننده ی خوبی هست

بسیار برای شروع انرژی داره

اما اگر سترن قوی نداشته باشه

نصفه رها میکنه و هیچ وقت به نتیجه دلخواهش نمیرسه

پس مهم نیست اگر مارس قوی باشه

مهم نیست اگر سترن قوی باشه

مهم اینه هر دو قوی باشند

این چند روز خیلی فکر کردم

پست قبلی دو سال آینده برای من بهترین نقطه ی 

زندگیم خواهد بود

پست قبل یک ساله دیگه اثرش را نشون میده

از وقتی رفتم اصفهان سه تا چالش داشتم

چالش کاری منظورم نیست

چون من خودم چالش کاری خلق میکنم در کارم

منظورم حاشیه کارم هست

بین این سه تا چالش دومی از همه بدتر بود

اولی و سومی در حدی بود که میگفتم خیلی سخت شد

اما امان از دومی!!

چی کشیدم!

الان فکر میکنم با دریل روحم سوراخ شد سر اون ماجرا

چالش سوم الان که براتون می نویسم ذهنی برام کم رنگ تر شده

آیا مشکل حل شده؟ نه

اون شخص کامل عقب نشینی کرد

معذرت خواست

گفت من بلد نیستم مدیریت کنم

و شما به من بگید چقدر میتونه برای یک خانم

در جامعه ما چالش بزرگی باشه

که یک هیات مدیره از چندین و چندین مرد

را به این نتیجه برسانی؟

آیا همشون آقایون بی منطقی هستند؟

خیر

داریم بینشون مرد هایی که میدونن زن ها

پنجاه درصد قدرت یک کشور هستند

پنجاه درصد نیروی کار یک کشور هستند

میدونن بعضی کارها و تصمیم ها برای خانم هاست

میدونن حذف کردن زن ها از تصمیم گیری ها

به جای خوبی نمیرسه

حتی داریم بینشون آقایونی که سعی می کنند

در حد حرف روشن فکر به نظر برسند

اما در واقع در ذهنشون این موضوع را قبول ندارند

و این اختلاف حرف و طرز فکر 

جاهایی مثل این چالش سوم خودش را نشون میده

بعد از این مشکل و البته حل شدن به ظاهر این مشکل

برایم دوره آموزشی در نظر گرفته اند

که مثلا امسال سه ماه بروم آلمان

پنج هفته برم انگلیس

چهار روز بروم ژاپن

که چی؟

که ما تو رامی بینیم

من منکر اینکه من را می بینند نیستم

آنقدر که روی من سرمایه گذاری کرده اند

روی هیچکس نکرده اند

آنقدر که رفتند و آمدند و گفتند تو شخص اول پروژه باش

تو همه چیز را بلد باش

تو ...تو..

اما خوب این چالش سوم باعث شد

کمی بایستم

امروز و این لحظه که برایتان می نویسم

مارس در سرطان است و در چارت من

این مارس دارد تلاش می‌کند اشک من را در بیاورد

برایم سختی کار یا هیچ چیز دیگری در نظر نگرفته است

احساسم را زخمی می کند

کاری می کند که در محیط کار حس کنم از نظر احساسی

صدمه خورده ام

روی اعتماد هایی که کرده ام کار می کند

و از نظر روحی و نه حتی کاری من را تحت فشار قرار می دهد

دیشب شاید دو ساعت خوابیده باشم

امروز کلی کار دارم که نیاز به تمرکز دارد

مسائل حاشیه زندگی هم که سر جایش است

باید با صاحبخانه خانه اصفهان صحبت کنم

ببینم اگر بخواهم تمدید کنم شرایط به چه صورت خواهد بود

دیروز متوجه شدم وقتی شرکت عمو جان میرفتم 

و برایم بیمه رد می‌شده برمی گردد به هفده سال پیش

یعنی اگر بازه هایی که بیمه ندارم  را پر کنم

سابقه هفده ساله بیمه می توانم داشته باشم

و وقتی یکی از  دوستانم پرسید

چرا همون شرکت عموت نموندی

نگاهش کرد و جوابی ندادم

قشنگه که بعد از گذشت این همه سال از تصمیم هام 

پشیمان نشدم

اینکه اون زمان از نظر بقیع کارم احمقانه بود

اینکه از یک شغل دولتی بیرون بیایی و برای خودت ماجرا جویی کنی

شهامت و جسارت می‌خواهد

و این را مارس به من می دهد

همان طور که در وقت مناسب تحت فشار قرارم می دهد

در زمان درست شجاعت تصمیم گیری های درست را برایم ایجاد می کند

و این تصمیم هایی که برای دیگران سخت است را برایم ساده می کند