من سر کار و در جاهای شلوغ ماسک میزنم

چون نگرانم مامان از من ویروس بگیره

ی اتفاقی امروز افتاد که خیلی برام عجیب و غریب بود

در حالی که سر کار بودم و داشتم تند تند کار می کردم

تا بتونم ظهر حدود ۱۲ برگردم خونه و به مامان ناهار بدم

همکارم خیلی نرمال گفت: مادرش یکم پیش در حیاط بیمارستان غش کرده

چون تنگی نفس داشته

مادرشون درگیر این ویروس جدید گوارشی شده

و تنگی نفس هم داشته

بعد خیلی راحت به کارش ادامه داد

نمی‌خواست بره بیمارستان که خودش و بچش درگیر نشن

راستش الان حرفم در مورد همکارم نیست

هر کس خودش بهتر میدونه چکار کنه

حرفم خودم هست که واقعا وسط مراقبت کردن از مامان دارم له میشم

حدود شانزده روز از افتادن مامان میگذره

و هنوز دکتر بخیه ها را نکشیده

بجز پرستاری که تلفنی میاد برای عوض کردن

پانسمان هیچکس از خانواده و فامیل دل نگاه کردن

به زخم مامان را نداره

و حالشون بد میشه

در نتیجه فقط منم که میتونم پانسمان کنم

چیزی حدود چهل دقیقه تعویض پانسمان وقت می گیره

که با وجود سنگین بودن پای مامان بخاطر ورم

خیلی کار سختی شده

بعد مامان به شدت اخلاق های خاص داره

مثلا اگر ملحفه تختش را عوض کنی

مجبورت میکنه بری اون ملحفه قدیمی خودش را بیاری

اصلا اصلا به هیچ راهی همکاری نمیکنه

مثلا به برادرم اصلا نگفته افتاده، عمل کرده، به مراقبت نیاز داره

چه سبک زندگی و چه نوع رفتاری در کودکی من بوده

که یک تنه حاضرم جور همه را بکشم؟

و بعد با دیدن واکنش همکارم برام سوال پیش بیاد 

که چرا؟