الان دلم میخواد یکم بخوابم

ولی خوب خوابم نمیاد

یا بهتره بگم عادت به خواب ظهر ندارم

با اینکه صبح پنج بیدار شدم

و دیشب هم خیلی دیر خوابیدم

حس خواب ندارم

قهوه خوردم کنارش کلی شکلات

شاید یکم فشارم بالا بیاد

خاله اولی میگه پنیر شور بخور

خودم کشک شور را بیشتر دوست دارم

البته همیشه تو کیفم یک ظرف کوچک کشک دارم

اما این یک ماه گذشته من حتی فرصت نمی کردم

داروهای مهمم را بخورم چه برسه به کشک

حالا باید فکری به حال این فشار پایین بکنم

دیروز از صبح کلی چیزهای شور خوردم

فشارم در بهترین حالت نه روی شش بود

 

قبل عید من به داداش پول قرض داده بودم

میخواست خونه بخره و نمی‌خواست وام بگیره

بابام و داداش از وام فراری هستند

اصلا اسم وام میاد حالشون بد میشه

برعکس من دنبال وام می دوم

مامانم اول اهل وام نبود

بعد روی مغزش کار کردم

یاد گرفت با وام مسائل مالی خودش را مدیریت کنه

پارسال من مشکلی نداشتم که به داداش پول قرض بدم

من مامان و بابا ی مبلغی به داداش دادیم

داداش قرار بود فروردین پول منو پس بده

یعنی قبل واریز این تایم را هماهنگ کردیم

خوب مسائل مالیش پیش نرفت 

و نشد

با اتفاقی که برای مامان افتاد من میخواستم

برای مامان هزینه هایی انجام بدم

نه اینکه بابا نکنه نه

بابا اصلا دریغ نمیکنه

ولی خوب من هم وظیفه ای دارم

و دلم میخواد وقتی میتونم 

مامان شرایط بهتری داشته باشه براش انجام بدم

خلاصه که به مامان در مورد مبلغ قرض به داداش

گفتم و نظر مامان این بود باید پول را پس بده

مامان به داداش پیام داد و در مورد فروردین و پس دادن پول

در پیام نوشت

این اولین بار بود که من همچین کاری کردم

و تا حالا هیچ وقت به برادرم نگفتم پول پس بده

یا چرا دیر دادی

مامانم میگفت مشکلی داره بره وام بگیره!!

این همون مامانه؟

بابام میگفت روی همین سند خونه که داداش خریده

وام هست

یعنی موقع خرید خونه وام داشته

بعد داداش من وام را نخواسته!!

بابا میگفت خودش باید مسائل مالیش را هندل کنه

در مورد بابا که نه

اما مامان بالاخره تغییر موضع داد

بعد از این همه سال!!!

پای مامان شکست

بد شکست

پیر شدم بعد این اتفاق

له شدم

اما آنقدر تغییرات در زندگی ما ایجاد کرده

چیزهایی بودن که من با وجود ترمیم رابطم

با مادرم هنوز برام حل نشده بودن

اما سکوت می کردم میگفتم بله شما درست میگی

بله فلانی آدم خوبیه من بدم

بعد چی شد ؟

به مامان ثابت شد 

برام مهمه ؟ نه

چون خیلی وقته تلاش می‌کنم

درگیر رفتار آدم ها نباشم

اگر همون فلانی به مامانم زنگ میزنه

و میگه من عمل کردم یکبار اومدی سر زدی

منم الان یکبار میام خونتون!!

چرا باید برای بیش از یکبار نیومدنش 

خودمو ناراحت کنم؟

متاسفانه کاری برای کم کردن ناراحتی مامانم 

نمی تونم انجام بدم

وقتی می بینم روی تقویم کنار تختش

می نویسه فلانی بیست روز پیش زنگ زده

فلانی دو هفته پیش سر زده!!

قلبم آتیش می گیره