نوشتم این مدت !!

در همین کلی حرف هست

این مدت قراره چقدر طول بکشه؟

از من سوال نپرسید در کامنت ها

چیزهایی که میدونم این هست :

دریچه انرژی های مثبت و حمایتی از اول تابستون

و بهتر بگم با تمام شدن این ماه میلادی

از راه میرسه

چیزهایی را تجربه می کنیم

که تا حالا تجربه نکردیم و باز میگم مثبت 

اگر به کارما اعتقاد داشته باشید

باید بگم پرونده یک سری کارماها بسته میشه

چه مالی چه خانوادگی و ...

بیشتر از این از من نپرسید

چون من نه تمایلی دارم که در موردش حرف بزنم

و نه دانشش را دارم

مثلا چارت خودم را که نگاه میکنم

جابه جایی میبینم

کجا قراره برم؟ نمیدونم 

چی قراره بشه؟ نمیدونم

امیدم به خداست که هر چی بخواد خیر هست برام

خانه مربوط به مام، مادر، وطن در چارت من با چالش های

زیادی داره دست و پنجه نرم میکنه

مادرم که توان حرکت نداره و وطنم ...

هر دو آسیب دیدن 

هر دو باید بلند بشن و دوباره حرکت کنند

 

 

پ.ن: مامان میپرسه چه کتابی میخونی؟

میگم یک کتابی که فعلا فکر نمی کردم

فرصت کنم و بخونم

اما حالا با این شرایط انگار

زندگی برام زمان خریده

تا بتونم بخونمش

زندگی برای شما این روزها چه زمانی خریده؟

زمان برای فکر کردن؟

زمان برای بازنگری؟

زمان برای رسیدگی به خانواده؟

زمان برای تصمیم های جدید؟

 

پ.ن: داداش از تهران زنگ زده

که برام ملحفه بخر

بعد من میگم باشه

اون نمیدونه مامان پاش شکسته

من نمیدونم آیا در امان هست یا نه؟

حس میکنم همون پسر بچه کوچکی هست که باید

همیشه مواظبش می بودم

اما الان توان مواظبت کردن ندارم

 

پ.ن: ما اینجا دوستان خیلی خوبی داریم

همیشه براتون از این دوستان خوب نوشتم

حالا تمام خونه های کناری ما شِلوغ هست

همه مهمان دارند

همه هجوم آوردن به اینجا

شب ها صدای صحبت و خنده زیاد میاد

آدم هایی که جنگ بهانه ای شده تا با هم مهربان باشند

 

پ.ن: ناهار فردا را آماده کردم

خرید دارم برای فردا

باید جارو بزنم

بگم بیان ماشین لباس شویی را تعمیر کنند

و کارهای دیگه

 

پ.ن: مربی هفته ای چند بار زنگ میزنه

حالم را می پرسه

از وقتی اومدیم خونه پدری حالم بهتره

شاید چون سر کار نمیرم

شاید چون بهتر میخوابم

شاید چون اینجا خیالم راحت تره

شاید چون زندگی برام متوقف شده!!