تازه دسترسی به ایمیل پیدا کردم
و کلی ایمیل دارم که باید جواب بدم
از وقتی نت وصل شد
شب ها علاوه بر ایمیل هایی که میرسم
در طول روز جواب بدم
دو تا ایمیل از این چند وقت که مهم هستند
و باید جواب بدم را انتخاب میکنم
و از تایم خواب شب میزنم و نیم ساعت
یک ساعت دیرتر میخوابم تا بتونم
سریع تر باکس ایمیل را خلوت کنم
دو: مهمان ها همه اومدن
بعد مدت زیاد بعضی ها را دیدیم
بعضی تغییر کرده بودند، پیر شده بودند
بعضی ها بهتر شده بودند، جوان تر
سرحال تر
سه: رفتن از اینجا فعلا مشخص نیست
دیروز با مامان حرف زدیم و به نتیجه ای نرسیدیم
امروز حرف نزدیم در این مورد
اما چند نفر از اطرافیان و نزدیکان
نظرشون این بود که مامان را فعلا همین جا
نگه داریم
من فکر نمی کنم به این زودی خبری بشه
یعنی فکر میکنم یک هفته ده روز آینده
خبری نیست
ممکنه بریم و مجبور بشویم دوباره برگردیم
پیشگویی نمی کنم
فقط براساس حسم حرف میزنم
حس نمی کنم تمام شد
حس میکنم هنوز اتفاق هایی در راه هست
چهار: لیست خرید نوشته ام
برای خانه
طولانی شده
دلم بستنی سنتی میخواهد
اما نمی خورم
این مدت آنقدر روی دور تند بوده ام
که یادم رفته یک ساعت نشستن و کاری نکردن
چه حسی دارد
پنج: رفتم بیرون و خرید کردم
البته فردا یک سری کار اداری و بانکی
دارم بیشتر میخواستم فردا که بیرون
می روم خرید کنم
اما چند روزی است به خودم قول داده ام
وقتی کاری هست همون لحظه انجام بدهم
و فکر نکنم بذارم برای فردا
این روش را همیشه وقتی انجام داده ام
از حجم خستگی فکری ام کم شده است
مثلا همین امروز بیرون رفتم
خرید کردم
برگشتم
یخچال را نظم دادم
خرید ها را جابه جا کردم
و کلی کار دیگر که باید انجام می شد
شش: فکر میکنم قیمت ها یکدفعه بالا رفته است
از یک طرف خوب شد خانه اصفهان را تمدید کردم
قبل جنگ
از یک طرف بعد از تمدید
در اصفهان نماندیم
زندگی همه ما این روزها انگار همین است
از هر طرفی که به ماجرا نگاه می کنیم ...
هفت: یکی از کارهای روزانه من و مامان تماس گرفتن است
به خیلی ها زنگ میزنیم
صحبت می کنیم
صبح ها بعد از صبحانه لباس های مامان را عوض میکنم
مامان را آرایش میکنم
بعد بابا هر روز حدود ده صبح که بیرون میرود
به مامان میگه کاری نداری؟ چیزی نمیخوای؟
متوجه آرایش کردن مامان میشه و بعد میگه
موهاتو چرا رنگ نکردی؟
بعد میاد منو پیدا میکنه و میگه
چرا موهای مامانت را رنگ نکردی؟
هشت: داداش میخواد برای تعطیلات بیاد
خونه پدری
معلوم نیست ما تا اون موقع اینجا باشیم
بابا میگه می مونه تا داداش بیاد
و بعد با داداش میره تهران
باز همان ماجرای چند سال پیش میشود
بابا و مامان باز خودشان را بین تهران و اصفهان
تقسیم می کنند
من راضی نیستم بابا این کار را بکند
همین که باشد کلی به من کمک میکنه
حتی اگر این کمک کوچک باشه
نه: دلم میخواهد یک صبح تا عصر
بروم ارایشگاه استخر و ماساژ
آنقدر به این چند ساعت بدون مسئولیت نیاز
دارم که حد ندارد
ده: میخواهم یک کاری برای مامان راه بیندازم
مثلا یک پیج
یا یک مغازه
اگر ایده ای دارید برایم بفرستید
خودم روی پخش وسایل بهداشتی و شوینده
فکر کرده ام
به نظر شما با وجود سایت های فروش آنلاین
چه کاری الان میتونه خوب جواب بده؟
اینو در نظر بگیرید که من خاله ام
در اصفهان داروخانه دارد
یعنی دسترسی به وسایل بهداشتی و داروهای تقویتی دارم
بهی جان خدا قوت عزیزم.
در رابطه با مامان میخای شغل حضوری بزنی یا آنلاین؟
فکر کنم هدفت حضوریه..
بنظرت مامانت مسئولیتشو درست انجام میده
اگه بابا هم باشه باهم مشغول بشن خیلی عالیه
فقط یکجوری نشه تمام مسئولیتش گردن خودت بیفته و اینم به کارهات اضافه بشه
معلومه تصمیمتو گرفتی هرجوری هست مامانو به جلو هل بدی با هدفای مثبت و ایجاد انگیزه
خوش بحال مامان چنین دختری داره واقعا عالی و تک هستی