این دو خط را دوشنبه شب ساعت ۱۱ نوشتم
تازه رسیده بودیم خونه
و خواستم یکم بنویسم
اما آنقدر خسته بودم که نمی تونستم
گوشی را نگه دارم
چهارشنبه: دارم بعد چند وقت میرم کلاس آواز
یک چیز جالبی در مورد آهنگی که درس امروزم
هست این بود
که من چیزی در ذهنم بود
و بعد از مامان پرسیدم این آهنگ را گلپا خوانده؟
تو اکنون ز عشقم گریزانی
غمم را ز چشمم نمی خوانی ..
بعد رفتم کلاس قبل تمام این اتفاق ها
و
استادم گفت درس امروز این آهنگ
و من که قبل کلاس این آهنگ جذبم کرده
بود و یکدفعه آمده بود توی ذهنم و هی میخواندم
بعدش که دیگر جنگ شد و من ماندن با تدریس چند خط اول
این شعر
حالا امروز دارم میروم برای بقیه آهنگ
از وقتی رسیده ایم خانه دارم کار میکنم
میشورم
می پزم
خرید میکنم
گردگیری میکنم
جارو میزنم
و...
مودم خانه را عوض کردم
برای یخچال و فریزر خرید کردم
چند دور ماشین لباس شویی روشن کردم
کلی وسیله با خودمان برده بودیم
همه را شستم و گذاشتم سرجایشان
چمدان باز کردم
ملحفه ها را عوض کردم و شستم
در این تمیزکاری ها چیدمان خانه را عوض کردم
و حالا که چهارشنبه اشت
هال و آشپزخانه کارشان تمام شده است
اتاق ها هنوز مانده اند همین طور سرویس ها و بالکن
امیدم به این چند روز تعطیلی است
که برعکس همیشه که تعطیلات هم کار می کردم
این بار میخواهم به روند زندگی سه نفرمان
یک تکان بدهم
امروز بعد از کلاس لیست خرید
بلند بالایی دارم که یخچالی و خوراکی نیست
میخواهم چند دست لباس خونگی برای خودم
مامان بابا بخرم و چیزهای دیگر
که باعث می شود حالمان بهتر بشود
قرار است فیلم ببینیم
و آلبوم های قدیمی
قرار است عصرانه درست کنیم
و کارهای ساده که حالمان را بهتر میکند