اصفهان به نظرم از تهران خیلی گرم تر هست 

دیروز عصر رسیدم اصفهان و رفتم بیرون

تا یکم برای خونه خرید کنم

باد خنک می اومد 

رفتم سمت مجتمع پارک 

کره خرید از ی مغازه همون سمت برای آشپزی 

زعفران، شیر، خرما

ی شلوار خنک خریدم

دو تا شال

چند تا کش رنگی رنگی و چند تا کش نگین دار

من خیلی وقتا 

وقت هایی که اصفهان هستم

وقتی جایی میرم

یا مثل دیروز که کمی مجتمع پارک نشستم

خودمو میبینم

خود چند سال پیشم 

انگار گذشته من همزمان داره با زمان حال اتفاق می افته

 

پ.ن: فردا یک قرار ملاقات مهم دارم

 

پ.ن: فقط خودم میدونم چقدر تلاش کردم

تا بتونم بخونم

مشکل من درست خوندن، عالی خوندن نبود

مشکل من خوندن بود

هر بار در این چند سال که حس کردم

چقدر خوب

بالاخره تونستم این مشکل را حل کنم

کمی که جلو رفتیم دیدم نه من هنوز آزاد نشدم

هنوز برای رسیدن به اون نقطه مانع زیاد دارم

الان که اول مرداد هست

باز حس میکنم بالاخره شد

اما میدونم شش ماه دیگه

نه ماه دیگه 

باز میفهمم که نه من هنوز برای رها شدن

به زمان نیاز دارم

الان جایی که هستم لذت زیادی داره

رسیدم به اون نقطه که اگر در یک جمع باشم

و قرار باشه بخونم

یک آهنگ را درست

بدون اشتباه

و حتی بدون این حس که فکر کنم چقدر بد خوندم 

میتونم با لبخند بخونم

اما این تازه شروع ماجراست

 

پ‌.ن: فکر می کردم

اگر بعد از پست قبلی پستی بنویسم حتما در مورد

امید حرف میزنم

اما تا اینجا که چیزی نگفتم

 

پ.ن: برای صورت ماساژ میرم

آنقدر خوبه که دلم میخواد هر روز برم

 

پ.ن: از برنامه بیست ماهه من

پانزده ماه مونده 

 

پ.ن: ماه نو داریم پنجشنبه

شروع ماجراهای جدید در زندگی ما

 

پ.ن: یک آخر هفته پر کار رو به روی من ایستاده 

و بهم زل زده

برنامه کاری مردادم خیلی فشرده است

اگر اتفاقی نیوفته البته!!