و فکر میکردم حتما الان گرما زده می شوم

اما در کمال تعجب روزهایی در هفته بود که ساعت دو یا سه

پیاده روی کردم

گرمم نبود؟ بود

اما رفتم و بعد بدنم عادت کرد

امروز ساعت سه نیم از دانشگاه بیرون آمدم

ماشین هم با خودم نبرده  بودم

کیفم را قبل راه افتادن خالی کرده بودم

و چیز زیادی همراهم نبود

کفش هایم راحت بود

دستکش پوشیدم و عینک آفتابی زدم

و راه رفتم

مسیر دانشکده تا درب ورودی خودش داستانی ست

اما آمدم

برای من در زندگی روزها و ساعت های کمی

پیش می آید که انتهای روزم بعد از کار کمی فرصت 

داشته باشم

سرخوشانه از یک مسیر سرازیری حرکت کردم

آنقدر از صبح مسائل مختلف را از ذهنم بیرون میکنم

به بهانه کار که وقتی کمی ذهنم جای نفس پیدا میکنم

هر آنچه پس زده شده است را الویت بندی کرده

و برایم یکی یکی می فرستد

مهم ترین فکرم یک حساب کتاب مالی بود

که همان جا در حین راه رفتن حلش کردم

بعد آمدم سمت خیابان

کمی آب خوردم

خرید های سبک انجام دادم

و یک ساعت تند راه رفتم

رفتم خانه مامان اینا

قرار بود امشب پیش مامان باشم

البته که بیشتر دلم میخواست برویم بیرون

اما واقعا نیاز داشتم روزم بدون رانندگی کردن

بگذرد

شاید کتف و دستم کمی استراحت کنند

به جای بیرون رفتن با مامان 

کلی حرف زدم

قهوه و خوراکی خوردیم

حساب کتاب های مالی را سرو سامان دادیم

فیلم نگاه کردیم

و الان که ده شب است چراغ را خاموش کرده ام

روی تخت خوابیده ام و یک پتو نازک بعد مدت ها روی 

خودم انداختم

و این یعنی روزهای پاییزی کم کم از راه خواهند رسید

هنوز هم می شود امید داشت که روزهای خنکی

خواهند رسید

من از مهر برای خودم برنامه های جدیدی دارم

این هفته اصفهان خواهم بود

دلم برای کلاس آوازم همیشه تنگ است

دلم برای خودم که می‌خوانم

برای شادی که خواندن زیر پوستم جریان می اندازد