دیروز و امروز خیلی فکر کردم

منطقم میگه: بگو نه. منطقم میگه،: اصلا جواب نده

منطقم میگه: حدود ده گوشی را بذار رو حالت پرواز!!

احساسم میگه: گوشی را بذاری رو پرواز!

یازده دوباره نت روشن میکنی واتساپ چک میکنی!

احساسم میگه: بگو نه. بگو با وجودی که دلم میخواد تایید بدم

اما جوابم منفیه

احساسم میگه: بگو خسته شدم

بگو کم آوردم

بگو خیلی سال سعی کردم اما نشد

بگو میخوام فاصله بگیرم

بگو میخوام زندگی خودمو داشته باشم

منطقم میگه: خسته نشدی تمام عمر هی این حرفارو زدی!!

حرف زدن دیگه فایده نداره!

احساسم میگه: کاش اصلا پیام نمی اومد!!

ما پیچیده ترین ارتباط را با نزدیکان خودمون داریم

با آدم هایی که بخشی از وجود ما هستند

اما بزرگترین آسیب ها را به ما می‌زنن 

 

پ.ن: خودتو که جمع و جور میکنی

انگار ی جون از جون هات کم میشه

اما دیگه چیزی ناراحتت نمی کنه

 

پ.ن: اصفهانم 

کلاس آواز داشتم عصر

پیاده روی کردم

برای خونه خرید کردم و اومدم خونه

امشب ساختمون خیلی ساکته 

منم تنهام و پنجره کنار تخت را باز کردم

هوای خنک میاد داخل

تا آخر مهر سه تا جلسه مهم دارم

امروز هم جلسه بودم

خیلی تلاش کردم و بالاخره موفق شدم

این جلسه به نفع من بشه

البته این جلسه ربطی به پست قبل نداره

ماجرای پست قبل هنوز بازه

انگار تو ی کشتی در حال غرق هستی

ولی باید به زندگیت در کشتی ادامه بدی

بعد میبینم زندگی های تک تک ما خیلی ساله همین هست

داریم غرق میشیم اما به زندگی ادامه میدیم 

 

پ.ن: کتاب جنگل نروژی را هدیه گرفتم

یکی از آقایون همکارم هدیه داده

و خوب واضح بود میخواد از این راه ارتباط بگیره

روز بعد از هدیه دادن کتاب پرسید خوندی کتاب را؟

گفتم بله پنجاه صفحه اولش را خوندم و فهمیدم تا آخرش چه خبره

از کتاب هایی که میشه حدسشون زد خوشم نمیاد!!

مشخص بود کمی جا خورده بود

به دوستم میگم شاید فکر کرد چه اخلاقی!!

اما من به خودم الان که نگاه میکنم و با خودم وقتی بیست سالم بود

مقایسه میکنم میبینم الان خیلی نرم تر برخورد میکنم

قبلا کسی جرات نداشت به من کتاب هدیه بده!

بعد خیلی وقتا که آقایون همکلاسی را بعد سالها میبینم 

اصلا چیزهایی در مورد اخلاق های من میگن که حس میکنم

چقدر حیف اون ورژن کجا رفت؟

بعضی وقتا تلاش می‌کنیم

حتی شده یک دهه از زندگیمون را

که چیزی را در درون خودمون عوض کنیم

اخلاقی..سبک زندگی

بعد 

سالها بعد منظورمه 

متوجه می شویم اشتباه کردیم

من این بهی که با همه چیز کنار میاد را دوست ندارم

بهی که سعی میکنه خودش نباشه 

 

پ.ن: دوستم میگه بهی خوشبحالت که همیشه همه چیز را زود می فهمی!

متوجه منظورش میشم که در مورد پست قبل حرف میزنه

میگم خیلی اینطوری فکر نکن

آدم هایی مثل من این تیز بودنشون ممکنه دلیل خوبی نداشته باشه

من تمام دوران کودکیم بابد حواسم به روحیه مادرم می بوده

امروز خوبه یا نه!

امروز تحت فشاره یا نه!!

امروز حوصله داره یا نه!

امروز حرف بزنم یا نه!

امروز چیزی بخوام یا نه!!

بعد این بچه همیشه باید بو بکشه

این بچه باید همیشه هوشیار باشه

حواسش به همه چیز باشه

آره جونم هیچ چیزی آسون به دست نمیاد!