این هفته رو ابرها بودم

در آواز پیشرفت کردم

و نگم براتون که چقدر خوندن خوبه

خوب خوندن اما یک چیز دیگه است

استادم تمام این آبان هر جلسه برام دست زده

و من انگار یکی دیگه داره جای من میخونه و از صداش لذت می‌برم 

ذوق می کردم

اینجور بکم که کلی انرژی و حس منفی با خوندن میره 

از ته وجودم کنده میشه و میره

دوی ریتم که میخونم انگار بدنم هماهنگ میشه با اون نت ها و یادش

میره در چه فرکانسی بوده

بعد من چون خیلی تمرین میکنم 

داره کم کم حال و هوام عوض میشه

استادم خواسته تغییراتی بدم 

قدم هایی به جلو برداریم که من خواستم تا اول آذر فرصت بده

هر بار براش مرور میکنم که چقدر زندگیم بیرون این کلاس 

متفاوت هست

چقدر با چیزهایی فراتر از نت و خوندن و آواز درگبرم

براش میگم دنیای بیرون برای من ی چیز رنگی رنگی و شاد هست

جذبم کرده اما خیلی متفاوت هست

میگم من آنقدر تایم ندارم که بخوام با خیال راحت شش صبح بیدار بشم

ساز تمرین کنم

عوضش پنج بیدار میشم و تا دیر وقت کار میکنم و لذت میبرم

اما استادم قانع نمیشه 

میگه حیفه استعداد داری

و من که انکار میکنم وقتی نگاهم میکنه میگم استاد من در رقصیدن استعداد 

دارم اگر از بچگی دنبالش رفته بودم الان اون بالاها بودم!!.

میگه اشتباه کردی

تصمیمی که هیچ وقت پشیمون نشدم را نمیگن اشتباه

البته اینو به استادم نمیگم

قرار هفته ی بعد را اکی میکنم 

می بوسمش و از کلاس میام بیرون

از وقتی با هم آشنا شدیم صدام قشنگ شد

تمام لطافت زنانه صداش رفت در تار و پود صدام 

دلم خواست مثلش بخونم

و صدام انگار نفس کشید

یک سال نشده با هم کار می کنیم

اما حتی تصور کردن یک هفته ندیدنش برام سخته