به سختی جلوی خودم رو می گرفتم که زنگ نزنم

(از پنجشنبه هفته پیش دیگه تماس نگرفتم)

تا دلتون بخواد هم اتفاق های مختلف می افتاد

یعنی دلیل داشتم برای زنگ زدن و مشورت گرفتن

نمیدونم چرا این طوریه کار این روزگار... یا اصلا چرا من اینطوری میکنم با خودم؟

 

مگه قرار نبود به خودم و احساسم بها بدم؟

پس چرا دارم هی سرکوبش میکنم؟

 

چند روز حسابی با خودم درگیر بودم ... جمعه هفته پیش روز خیلی سختی رو گذروندم

به شدت حساس شدم و کوچکترین موضوع احساسی منو از پا در میاره!

 

نمیدونم چطور مقاومت کردم در مقابل اون همه حجم خواستن و بودن

 

اما دو روزه که حالم بهتره... کمتر غصه میخورم و خودخوری....

 

هفته ی آینده هفته مهمی هست....

 

هیچ حرفی این مدت از احساسم نزدم

آنقدر باهوش هست که بتونه بفهمه چه حسی دارم

ولی همین مقاومت کردن... خیلی خیلی اذیتم کرد

 

 

۳ نظر ارسال شده است

  1. سلام. من فکر میکنم کار درستی کردی. بزار داستان مرحوم کامل تموم شه و اینکه باید وکیل تلاش کنه اعتمادت رو جلب کنه و مهم اینه که هدفش دقیقا چیه. منم خیلی جاها احساسمو سرکوب کردم و به حرف عقلم گوش دادم. نمیدونم درست بوده یا نه. گاهی به این فکر مبکنم اگه احساسی عمل کرده بودم چی میشد.
    در پاسخ
    سلام خوبی؟

    امید به خدا

    میدونی ی وقتی هست فقط میخوای با یکی حرف بزنی و اصلا به این چیزا فکر نمیکنی که مثلا اون مرد هدفش چیه!
    من خودم الان اصلا به آینده فکر نمیکنم.. حتی اگه هدف هر دومون از این رابطه حرف زدن و درد و دل کردن باشه
    برای من کلی ارزش داره
    چون هیچ وقت گوش شنوایی نداشتم

    من در مورد مرحوم احساسی تصمیم نگرفتم ... سعی کردم با عقلم انتخاب کنم.. نتیجش رو هم دیدم!!!!
    ۲۰ ارديبهشت ۹۸ , ۱۳:۴۵
  2. می فهمم که خیلی باید سخت باشه مقاومت کردن در برابر زنگ زدن و حرف زدن و لذت بردن از صحبت کردن با فردی که می دونی می فهممت
    تو سخت تر از اینا رو گذروندی دختر جان، یکم صبوری کن تا خدایی نکرده بی گدار به اب نزنی. 
    تو خیلی صبور و محکمی و من مطمئنم بهترینها در انتظارته
    در پاسخ
    آره خیلی سخت بود برام
    ولی الان بهترم
    خیلی فکر کردم که چرا این طوری شدم و چرا آنقدر سخت گذشت و فکر میکنم دلیلش رو پیدا کردم

    فدای تو عزیزم
    ۱۹ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۱۵
  3. خودداری خوبه....چون تجربه ی تلخی که داشتی یکم روی احساساتت تاثیر میذاره....و حالا واقعا نیاز داری کسی باشه که بفهمتت....که بتونی هیجاناتت رو خالی کنی....ولی بذار یواش یواش پیش بره و اگه قراره به نقطه ی خوبی برسه یواش یواش اتفاق بیفته....البته که من با اون آقا برخوردی نداشتم که بدونم چطوریاس و واقعا قابل اعتماد هست که ارزشش رو داشته باشه که بخوای دلبسته ش شی؟!!!
    در پاسخ
    میدونی مه سو در واقع حوصله حرف زدن با هیچکس رو ندارم
    اصلا دلم نمیخواد در مورد مرحوم با کسی حرف بزنم
    حتی عمو اینا که اومدن و رفتن و حرف مرحوم شد من بهم ریختم!! ی سری چیزهای تکراری رو هی باید بگی و تعریف کنی!

    از اون طرف با وکیل خیلی راحت در مورد مرحوم حرف زدم
    و تو چند تا جمله وکیل من و فهمید و درک کرد
    شاید هر روز با هزاران نفر مثل مورد من و مرحوم برخورد داره
    از روی تجربه زیادش باشه
    ولی به جز درک شدن من حس خیلی خوبی نسبت به خودش داشتم
    حتی جلسه اول که حرف خاصی نزدم در مورد پروندم
    وقتی بیرون اومدم سبک بودم
    انگار تمام انرژی های منفی رو تو دفترش جا گذاشته بودم
    ی حس عجیبی بود برام

    نمیدونم ولی دلم نمیخواد با ی وکیل وارد رابطه بشم
    هیچ دلیلی به جز این هم برای کنترل کردن احساسم نداشتم
    ۱۹ ارديبهشت ۹۸ , ۱۴:۳۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">