ولی خوب اونجور که باید تسلط ندارم هنوز به این جزوه سنگین

فقط ی سری بخش ها برام مرور شده و همین طور سعی میکنم بخونم و برم جلو

نیازه با تمرکز ی بخش هایی دسته بندی بشه تو ذهنم

هنوز نرسیدم این کارو بکنم

آنقدر گاهی زورم میاد وسط خستگی های روزم که این جزوه رو باز کنم و بخونم

ی بخشی درونم میگه... که چی؟ برای چی می خونی؟ اصلا شاید نیاز نداشتی

هر وقت نیاز داشتی برگرد و جزوه رو نگاه کن

و همون بخش مورد نظر رو بخون

اما بخش خردمند وجودم میگه ... نیاز داری ی سری بخش ها و مطالب رو همیشه تو

ذهنت آماده داشته باشی ... مقاومت کن

حالا امروز صبح که جزوه رو باز کردم و گذاشتم روی میزم

یاد حرفای دیشب خودم و راب افتادم

یاد روزهایی که تلاش می کردم یا باید بگم .....دست و پا میزدم

تا شاید بتونم کنترل رفتار و هیجان داشته باشم

روزهایی که سخت تلاش می کردم کمتر کنترل خودم رو از دست بدم

نه برای حفظ کردن شرایط و زندگیم ... برای اینکه کمتر و کمتر جسمم رو نابود کنم

کمتر صدمه ببینم تو شرایط سخت

نمی گم صد در صد موفق بودم

ولی خوب شروع تلاشم بر می گرده به حداقل دو سه سال پیش

روزهای سخت برای من امتحان های سختی بودن که از هر کدوم نمره های متوسطی گرفتم

یاد روزی می افتم که مرحوم عکس تکه تکه شده رو گذاشت جلوم

کنترل هیجان خوبی داشتم

روزی که رفتیم دادگاه مهریه ... خیلی خوب خودم رو کنترل کردم... لحن صدام... رفتارم ... واقعا نشون نمیداد

درونم چه خبره

روزهای بعد تر ... الان که نگاه میکنم می بینم ی جاهایی هم نمره های خیلی خوبی گرفتم

دوباره یاد حرف های دیشب می افتم

اینکه راب صبح بعد از انجام دادن ی کار مهم و قبل از اینکه بیاد بیرون

بلافاصله زنگ زده

میگه بهی عاشق این کنترل هیجانت هستم!! چطوری آنقدر آرومی؟؟؟؟

تازه می فهمم روز های سخت گذشته تمرین ناچیزی بوده برای روزهای آینده

روزهایی که خبر ندارم چطور قراره بگذره ... اما ناچارم برای هر لحظه اش آماده باشم

روزهایی که عصرش قراره راب رو ببینم حتی از پشت گوشی هم میشه فهمید راب هیجان داره


جواب سی تی فردا آماده می شد

ولی دکتر امروز بیمارستان بود

صبح از مامان خواستم ی سر برن بیمارستان

از دکتر بپرسن آیا میشه عصر برم ؟

خوشبختانه مامان دکتر رو دیده بودن و دکتر گفته بودن ساعت دو بیاد

آماده شدم و رفتیم بیمارستان

به راب میگم من میدونم هیچ چیزیم نیست

بعد اون آپاندیس سیاه !! با خودم قرار گذاشته بودم شکنجه های جسمی رو تمومش کنم

یک ساله گذشته استرس خاصی نداشتم!! (باورش سخته.. چون همه چیز نسبی هست)

رفتیم داخل و از چهره مامان کاملا واضح بود ترسیده

من آروم بودم... حسم میگفت همه چیز خوبه

دکتر داشت جواب  رو از داخل سیستم نگاه می کرد

به حسم فکر می کردم ... به راب... باید حسم درست باشه

باید هیچی نباشه

دکتر با لبخند نگاهم کرد و گفت خوب خداروشکر چیز خاصی نیست

حتی دارو برام ننوشت

گفت شش ماه یک بار سو نو فراموش نشه!

با خوشحالی بیرون اومدیم

به راب پیام دادم

حسم ... حسم

به مامان میگم رابطم با راب برای من ی رابطه معمولی نیست

اگه حسم اشتباه کرده باشه باید خودم و حسم رو با هم ی جا خاک کنم!!!!!!!!!!!


باید قبل رفتن روسریم رو یکم اتو کنم

دلم لاک میخواد

 و این یعنی حال دلم خوبه


 

دوستانی که وبلاگ دارن و از وبلاگ قبلی لطف کردن من و دنبال می کنن

لطفا برای من آدرس وبلاگ بذارن

ببخشید واقعا شرمنده ام

این مدت اصلا نرسیدم به کامنت های خصوصی جواب بدم

۴ نظر ارسال شده است

  1. خداروشکر که حالت خوبه عزیزم
    در پاسخ
    مرسی خوشگلم
    ۱۳ خرداد ۹۸ , ۰۲:۴۵
  2. سپید واقعا خوش  به حالت که میتونی هیجانتو کنترل کنی 
    این یه حسن بزرگ 
    خداروشکر که جواب سی تی مشکلی نداشت 
    همیشه سلامتی داشته باشی 
    حستو قربون 
    من که معتاد لاکم


    در پاسخ
    صد در صد نمی تونم فری ولی نسبت به قبل خیلی متفاوت رفتار میکنم

    بله خداروشکر خوب بود
    انشالله تو هم همیشه سلامت باشی عزیزم
    بله میدونم عشق لاکی و لاک های نارنجیت دلبر هستن
    ۱۲ خرداد ۹۸ , ۱۹:۴۶
  3. به به....الهی شکر که خوب و سلامتی....الهی شکر...
    آخ راجع به اون تحمل کردنه گفتی....تمرین برای آمادگی همیشگی....خیلی سخته...خیلی سخت...
    در پاسخ
    فدای تو مه سو جونم

    میدونم خوشگلم سخته ... ولی وقتی تمرین کنی کم کم راحت تر میشه
    ۱۲ خرداد ۹۸ , ۱۷:۵۸
  4. :)
    خدا را شکر که هیچی نبود
    الحمدلله
    در پاسخ
    واقعا خداروشکر
    ۱۲ خرداد ۹۸ , ۱۷:۱۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">