امروز کلی کار دارم
باید تا ظهر کارهای خودم رو سر و سامون بدم
ی سر برم باشگاه
برگردم بیام دوش بگیرم
و عصر به داد ی لیست بلند بالای ذهنی برسم که باید یکی یکی انجام بشه
باید داروخانه برم و دارو بخرم ... ویتامین سی تموم کردم... این چند روز واقعا نیاز داشتم
ی تقویت کننده ابرو خاله جان معرفی کردن میخوام بخرم
کتابخونه باید برم
مامان جان خرید مانتو و کیف دارن..... قول امروز رو دادم از چند روز قبل که همراهشون برم
 

از صبح هر چی بیشتر تلاش میکنم کمتر کارها جلو میره
ی مقاله گذاشتم جلوم و خدا میدونه چقدر کند پیش رفت
ده باری آیفون رو درست و غلط زدن!
دو بار با راب تلفنی حرف زدم
ی بارش ساعت یازده بود که ی مکالمه چهل دقیقه ای طولانی داشتیم و حرف زدیم
(من اصلا اهل تلفن حرف زدن و مخصوصا با گوشی حرف زدن نیستم... سر درد میشم فوری!)
بعدی ساعت سه و نیم بود
کارش تازه تموم شده بود و داشت می رفت خونه
عاشق اینم که این مرد هیچی تو دلش نیست
 

دیشب عمو جان ی پیام خیلی بلند بالا!! برای من فرستاد
خوب من هیچی نداشتم بگم
عمو جان رو می پرستم.. ولی شخصیت سخت گیر درون من نمی تونه تظاهر کنه
که از دست عمو ناراحت نیست
نمی تونم حتی تو پیام دروغ بنویسم که مهم نیست
مهمه
من ناراحتم
از اتفاق های افتاده ناراحتم
سعی کردم در کمال ادب و احترام ناراحتیم رو بیان کنم
و مسلما به مذاق عمو خوش نمیاد
هر چند هیچی نگفت در جواب پیام های من
فقط نوشت اگه حتی پدرت رضایت بده و کنار بکشه من دیگه رضایت نمیدم!!
میخواستم بنویسم چقدر دیر!! چقدر زمان نیاز داشتید تا به اینجا برسید
 
به جای همه این ها نوشتم هیچ کس راضی نیست که جلو بره برای رضایت داد
 
لباس پوشیده بودم و منتظر راب
زنگ زدم به بابا
اولش یکم طول کشید تا بابا بفهمه چی میگم
بعد گفت اصلا دخترم هر چی تو بگی
من هر کس هر چی گفت میگم هر چی دخترم بگه!!
و این در خانواده پدری بسیار عجیبه!
خیالم راحت شد
زنگ زدم به مامان و گفتم جریان تلفن با بابا اینجوری پیش رفته
 
چراغ ها رو خاموش کردم و اومدم پایین
با خودم فکر می کردم
چقدر خوبه که فقط چهرم به خانواده مادری رفته
چقدر خوبه که گوشی رو برمی دارم و رک با بابا حرف میزنم
چقدر خوبه بابا گوش میده و پشت تلفن ی دنیا اعتماد و علاقه نشون میده
چقدر خوبه شبیه مادربزرگ شدم
 

۳ نظر ارسال شده است

  1. چقدر خوبه که بهتون خوش گذشته...
    چقدر خوبه که از داشته هاتون-چهره و اخلاق- راضی هستید..الهی شکر:)
    در پاسخ
    مرسی عزیزم

    نه منظورم این نبود که از چهرم راضی هستم
    میدونی نسترن جان خوشحالم که اخلاقم به خانواده مادری نرفته
    منظورم این بود که چه خوب که فقط چهرم شبیه شده و نه بیشتر از این

    در مورد اخلاقم... راستش اگه بخوام رو راست باشم .... من هیچی از خوبی هایی که باید به ارث می بردم از مادربزرگم رو به ارث نبردم
    هر چند از همه نوه ها تو اخلاق بیشتر شبیهش شدم
    ولی من کجا و مادربزرگم کجا

    ۲۱ خرداد ۹۸ , ۱۵:۰۹
  2. عزیزممممممممممم....الهی شکر
    در پاسخ
    بوس برای مه سو جانم
    ۲۰ خرداد ۹۸ , ۲۳:۲۰
  3. تو شبیه هیچکس نیستی ... تو شبیه ترین آدم به خودتی
    با درایت و قدرت
    قدردان خانواده ای اینچنین مهربان و قابل اطمینان باش
    خدا را هزارمرتبه شکر که همه چیز روز به روز داره بهتر و بهتر میشه
    در پاسخ
    مرسی خوشگلم ... بی نهایت لطف داری به من

    خدا کمک کنه هستم

    سپاس جان دلم
    ۲۰ خرداد ۹۸ , ۱۷:۱۷
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">