نزدیک روزهای خاصم بود

حالم اصلا خوش نبود...  واقعا نمی دونستم با این حجم درد برم بیرون

یا اینکه بمونم خونه

مسکن رو خوردم و آماده شدم برم بیرون

استاد جان قرار رو تلفنی کنسل کرده بود و در نتیجه صبحم خالی بود

دیدم بهترین وقته برای کارهای اداری شناسنامه

اولش میخواستم ی ضد آفتاب بزنم فقط

ی چند دقیقه که گذشت دردم از بین رفت

نفسم بالا اومد

به جای ضد آفتاب کرم پودر زدم... ریمیل ابرو ... و ی رژ تیره

تقویت کننده ای که خریدم برای ابروهام به نظر داره خوب عمل میکنه

اگه دیدم  واقعا جواب میده معرفی میکنم اینجا

گفته بودم که دکتر پوست رفتم ... کرم ضد چروکی که نوشته رو دارم استفاده می کنم

ولی ی کرم گیاهی یک ماه پیش خریدم ... واقعا عالی جواب داده

این یک ماه گذشته حتی ی جوش کوچیک هم رو پوستم ندیدم... عالی بود

باید برم بخرم ... چون معمولا ی مدت که استفاده می کنم و میرم برای خرید دوباره میگه دیگه نداریم!!

این بلا خیلی سرم اومده!

ی حسی بهم میگفت راب حتما میاد سمت من

البته هنوز زنگ نزده بودم خبر بدم که استاد جان قرار رو کنسل کرده

می دونستم خارج از شهره

آماده شدم از خونه اومدم بیرون

تو کوچه بودم که زنگ زدم به راب

گفت کارش تموم شده و تازه رسیده اصفهان

گفتم قرارم با استاد جان کنسل شده و دارم میرم برای شناسنامه

داشتیم حرف میزدیم که نظرم عوض شد و رفتم سمت راب

البته نگفتم که دارم میام

فکر می کرد کارم رو انجام میدم و بعد میرم مرکزی که بود برای انجام دادن کارهاش

خدا خدا می کردم وسط راه زنگ نزنه تا غافلگیرش کنم

رسیدم نزدیک جایی که بود

زنگ زدم پرسیدم کجایی؟ جا خورد

با آسانسور رفتم بالا و تو آیینه آسانسور ی نگاه به خودم کردم

از مسکن بابت اینکه حالم رو خوب کرده بود تشکر کردم

ریمل ابرو ی حالت خاص داده بود به قیافم... ابرو هام بلند شدن حسابی

باید قیچی کنم... ولی هر بار که ریمل ابرو میزنم و ی فرم خاصی پیدا می کنن پشیمون میشم از قیچی کردن

از راب تشکر کردم ... بخاطر حس خوبی که این روزها دارم

از خودم تشکر کردم...بخاطر اینکه خودم رو نباختم

جا نزدم.... تو روزهای نفس گیر با هر سختی بودم خودم رو کشیدم جلو...

حالا دارم ی حس خوب رو تجربه میکنم... کنار مردی هستم که با خیال راحت قید کارم رو میزنم

و خودم رو می رسونم کنارش... نگران این نیستم که حالا چی فکر می کنه؟

پرو نمیشه؟ هزار تا فکر و خیال عجیب غریب که تو هر رابطه ای ممکنه به ذهن ی زن برسه

به ذهنم نمی رسه.... رسیده بودم پشت در اتاقش... و خیالم راحت بود از فکر های احمقانه ای که

تو این شرایط به ذهن حمله میکنن کنار راب به ذهنم نمی رسه...

ی صبح تا ظهر عالی کنار راب بودم.. پر از خنده... حرف ... و حس خوب

کیفش رو باز می کنه و ی بسته پاستیل نوشابه ای از مارکی که گفته بودم دوست دارم نشونم میده

میگم خودت نمی خوری؟ میگه چرا ولی اول بذار یکم پاستیل خوردن تو رو تماشا کنم

 

 

در مورد اینکه گفتم راب بسیار آدم دقیقی هست

منظورم از اون نوعی که همه هستن نبود

بعضی آدم ی جور دیگه به زندگی و اطرافیانشون دقیق میشن

حتی توضیح دادم که راب نقاش خیلی خوبیه

مثلا تو چهره من جزییاتی رو می بینه که شاید هیچ کس نبینه

 

 

تا حالا تو زندگیم از اینکه کاری انجام بدم و ی مرد فقط تماشا کنه لذت نبرده بودم

همیشه از نگاه ها گریزون بودم

حالا .... فقط دلم میخواد کنار راب باشم... حتی شده ی کار خیلی ساده مثل پاستیل خوردن

و اون نگاه عاشقانش رو داشته باشم

 

 

دیروز بالاخره رفتم کتابخونه

به خودم قول دادم امسال فقط کتاب بخونم و بی خیال خرید کتاب بشم

و چقدر این کار برای من سخته

بعد مدت ها تونستم کتاب جنگجوی عشق رو امانت بگیرم

 

 

۱۳ نظر ارسال شده است

  1. آدرس ایمیل رو براتون گذاشتم البته تو کامنت قبلی آدرس ایمیل پسرم رو گذاشتم

    آدرس فوق ایمیل خودمه
    در پاسخ
    سلام ارسال کردم لطفا چک کنید
    ۲۵ خرداد ۹۸ , ۱۰:۲۸
  2. سلام سپید جان،
    چه خوب که هنوز می نویسی! من قبلا یکی دوباری کامنت گذاشته بودم و خیلی متاسف شدم که اون وبلاگ رو بستی.
    اگه دوست داشتی به من هم رمز بده لطفا.
    در پاسخ
    سلام عزیزم
    رمز رو ارسال کردم لطفا ایمیل رو چک کن

    ممنونم که هستی
    ۲۵ خرداد ۹۸ , ۰۲:۳۲
  3. سلام عزیزم
    از وب عالی جان رسیدم اینجا
    پست های بدون رمزت روخوندم خیلی خیلی خیلی خوشحالم که حال دلت خوبه واون بحران رو پشت سرگذاشتی
    خوبه که مینویسی
    ممنون میشم رمز رو بفرستی وقتایی که نبودی بخونمت چه راه هایی رو پشت سرگذشتی
    سلامت وشادباشی دخترخوب
    در پاسخ
    سلام دریا جان
    مرسی عزیزم

    رمز رو ارسال کردم
    ۲۴ خرداد ۹۸ , ۲۱:۲۲
  4. سپید انقد این پست های اخیرت رو دوس دارم خیلللللی خیلللللی ها
    راستی عزیزم اون کرم رو میشه معرفی کنی؟ من جدیدا جوش میزنم...
    در پاسخ
    عزیز دلمی آتش

    باشه تو ی پست عکس میذارم به روی چشم
    ۲۴ خرداد ۹۸ , ۱۹:۵۲
  5. مثلا اینکه توجه داره چی دوست داری و برات میخره و با چیزای خیلی کوچیکم سعی میکنه خوشحالت کنه
    یا مثلا اینکه شنونده خوبیه....خوب حرفاتو گوش میکنه و همیشه راهی توی آستین داره برای رد کردن مشکل و شاد شدن...
    یا اینکه از همه چیز زندگیش برات میگه و دوست داره حرف بزنه
    احساسی بودنش و ....
    در پاسخ
    آره من فکر میکنم بخاطر شغلش همیشه ی راهی پیدا میکنه
    حتی شده تو حرف زدن ... همیشه بلده خوب حرف بزنه و ناراحتی و مشکل رو از بین ببره

    خدا مستر اچ رو برات حفظ کنه خواهر و از چشم بد دور باشید
    ۲۴ خرداد ۹۸ , ۱۹:۴۲
  6. سپیده جان من ایمیلم کار نمیکنه این پیج کاریم تو اینستا هست نگاهی بهش بنداز و اگر صلاح دونستی رمز رو بهم بده خیاط و طراح لباس کودکم دوست عزیزم
    E.jalili7o
    در پاسخ
    خوشگلم لطفا ی عدد چهار رقمی برام بفرست تا بگم رمز چنده

    ببخش من دسترسی به پیجم ندارم!

    امیدوارم تو کارت موفق باشی خوشگلم
    ۲۴ خرداد ۹۸ , ۱۹:۴۰
  7. سلام سپیده واقعا خودتی ؟چقدر حال وهوای وبت عوض شده خیلی دوست داشتم از حال واحوالت برام بگی خدا رو شکر که خوبی 

    اینقدر وبت تغییر کرده که سخت باورم می شه خودت باشی 
    ممنون از ترنج که آدرس وبت رو بهمون داد 
    در پاسخ
    سلام خانم اعظم
    ممنونم که منت میذارید و منو می خونید

    بله خداروشکر زندگیم تغییر کرد و روزهای سخت گذشتن

    بله دست ترنج جان درد نکنه

    من ایمیل شما رو تو وب قبلی دارم
    اگه ممکنه برام ایمیل بذارید تا رمز رو ارسال کنم
    ۲۴ خرداد ۹۸ , ۱۸:۵۳
  8. سلاااام من از خوانندگان قدیمی‌ ام که وقتی وبلاگ رو بستی کلی عصه خکردم حالا از کجا باید بدونم چی به چی شدخ امیدوارم بهترینا برا ترقم خورده باسه 
    در پاسخ
    سلام دوست قدیمی
    لطفا برام ایمیل بذار تا بتونم رمز رو برای شما ارسال کنم
    ۲۴ خرداد ۹۸ , ۰۲:۰۱
  9. آخ سپیده!
    حال و هوای وبلاگت کاملا عوض شده‌.
    در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد،
    عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد!
    خوشحالم برات عزیزم...
    در پاسخ
    خودم رو باید ببینی .... خیلی تغییر کردم

    مرسی عزیزم
    ۲۳ خرداد ۹۸ , ۲۳:۱۸
  10. سلام سپیده جانممممم من ازوبلاگ عالی پیدات کردممم چقدر ناراحت شدم اون وبلاگو بستنی ونمیدونی چقدر خوشحالم دوباره شروع کردی به نوشتن هیلی خوشحالم حال دلت خوبه مرسی ازاطلاع رسونیت 
    خیلی خوشحالم یارتو پیدا کردی که لایق بهترین هایی دختر مرسیمرسی مرسی برات یه دنیا ارامش ارزومیکنم خوشحالم که داری حسهای خوب تجربه میکنی عزیزمممم راستی تگه قابل میدونی بهم رمز بده عزیز دلم 
    ممنونم گلم  
    در پاسخ
    سلام فرزانه جان خوبی؟
    برات رمز رو ایمیل کردم
    عزیزم چک کن ایمیلت رو

    مرسی از محبتت دوست خوبم
    ۲۳ خرداد ۹۸ , ۲۳:۱۱
  11. سلام سپیده جان
    حالت خوبه ؟
    خوشحالم که می نویسی
    مرسی که بهم خبر دادی

    در پاسخ
    سلام عزیزم
    خوب پس کامنتم رسید خداروشکر

    مرسی که هستی
    ۲۳ خرداد ۹۸ , ۲۲:۱۲
  12. بهی پست قبلی میخواستم بگم لطفا یه پست عاشقانه بدون روزمرگی هات بنویس....بعد این پست دقیقا همون شد بدون اینکه گفته باشم بهت :)))
    روزهات شاد و رنگی...حس خوبت موندگار
    چقدر بعضی خصوصیات اخلاقی راب اینجور که تعریف میکنی شبیه مستر اچ هست....انگار روزای من تکرار میشن....لذت بخشه خوندنش
    در پاسخ
    هنوز اونقدر شجاع نیستم مه سو که پست عاشقانه بنویسم و به خودم میگم
    حداقل ی جایی بنویس و برای خودت نگه دار

    واقعا؟ چه خصوصیتی؟
    ۲۳ خرداد ۹۸ , ۱۵:۲۴
  13. سلام سپیده جان خودتی؟
    عالی هستم.
    آدرسی که گذاشته بودی رو بزارم تو یه پست؟ منظورت این بود؟
    اگه اره که بهم خبر بده.
    سر فرصت میام میخونمت چقدررررررررر آرشیوت زیاده؟
    در پاسخ
    سلام عزیزم

    ممنونم واقعا لطف کردی در حق من
    ۲۳ خرداد ۹۸ , ۱۳:۴۵
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">