این چند روز بی حالی باعث شد کلی از برنامم عقب بی افتم

شنبه دندون درد هم به بقیه درد ها اضافه شد

عصر امید رو دیدم یک ساعتی با هم بودیم

خوب بود حرف زدیم و رفع دلتنگی شد

و البته تصمیم هایی در مورد آینده گرفتیم که باید چه کرد تو روزهایی که از هم دوریم

آخر هفته قراره استودیو باشه

اگه بشه و شرایطش باشه احتمالش هست این سری همراه امید برم

برای دیدن کارش از نزدیک

دخترک اکثرا همراه پدرش میره

قرار شد اگه دخترک این هفته نرفت من برم

هر چند امید ترجیح می داد هر دو با هم بریم و دخترک رو ببینم

ولی من هنوز آمادگیش رو ندارم

میگه بیا تست بده برای صدات!! یعنی ی چیزی میگه

من اصلا صدای خوبی ندارم

هر چند امید اعتقاد داره صدای من بی نهایت آرامش بخشه

ولی خوب من عقلم رو که از دست ندادم میدونم روی تعریف های امید نمیشه حساب کرد!!!

بر عکس من مامان صدای خیلی خوبی داره

حتی چند بار تست داده و اکی دادن

ولی خوب تنبلی کرده یکم تو یادگیری روند کار و ادامه نداده

حالا از وقتی کلیپ های امید رو نشونش دادم

دوباره هوس کرده شروع کنه

و البته ی چیزی به من گفت که خیلی برام جالب بود

مامان میگه صدای امید خیلی روی شنونده تاثیر میذاره و بهی تو رو مسحور!!! کرده!

خوب من منکر تاثیر صدای امید نیستم

حتی شاید بتونم بگم صداش بسیار حس اعتماد و آرامش ایجاد میکنه

ولی در مورد مسحور شدن نظری ندارم!


یکشنبه  صبح مامان گیر داده بود باید همین الان بریم دکتر

زنگ زدم برای عصر نوبت گرفتم

مامان برای ناهار کوفته درست کرده بود

تند شده بود و منو اذیت می کرد

ولی اینجور وقتا مجبورم صدام در نیاد

مامان ی اخلاقی که داره اینه که اگه من بگم تنده و ی چیز دیگه بخورم

مامان هم لب به غذا نمیزنه

واقعا هر چی فکر کردم دیدم بعد اون همه زحمت باید غذا رو بخورم

حتی اگه بعدش افقی بشم!!!!!!!!!!!!

غذا رو خوردن همان و معده درد گرفتن همان!

فشارم این چند روز رو هفت بود

امیدوارم آلودگی از بین بره

چون حتی تو خونه هم من و اذیت میکنه

با وجودی که شیشه ها دو جداره هستن

ولی دیشب متوجه شدم از کانال کولر آلودگی وارد خونه میشه!

امروز بهترم

خلاصه داشتم می گفتم

عصر نوبت گرفتم برای دندون پزشکی و رسیدم خدمت خانم دکتر

ایشون هم عکس گرفت و گفت هیچی نیست!

حالا من خودم حس می کردم گونم ورم داره

که ایشون معاینه کرد و گفت هیچی نیست

البته لازم نیست بگم که به محض گرفتن نوبت درد دندونم خوب شد؟

اومدیم بیرون حدود شش و نیم بود

من برگشتم سمت خونه

مامان هم با دوستاش قرار داشت

سر راه برای خودم خرید کردم

نمیدونم این ترمز خرید کردن کی کشیده میشه؟

ی مانتو کاربنی خوشگل خریدم با ی شومیز برای زیرش

با امید ساعت هفت و نیم قرار داشتم

رسیدم خونه هفت گذشته بود

سریع ی دوش گرفتم و بدنم رو شستم

لباسام رو عوض کردم

مانتو جدیدم رو پوشیدم

و خوشحال از خونه اومدم بیرون

فکر نمی کردم برسم تو این زمان کم هم خرید کنم

و هم دوباره لباس بپوشم

تا هشت و نیم با هم بودیم

یکی از همکارهای امید ی کاری داشت

که رفتیم سر راه دید همکارش رو و ی سری مدارک گرفت

ی پیراهن مردونه آستین کوتاه خیلی خوشگل هم پوشیده بود

دیگه آنقدر گرم شده که اصلا نمی تونه تو ماشین کت بپوشه

دیروز در مورد این هفت سال حرف زد

ی سری سوال هایی که روزهای اول پرسیده بودم و خیلی کلی جواب داده بود

رو  بیشتر توضیح داد

البته خودش شروع کرد به حرف زدن

و من حس کردم دیروز وقتش بود و زمان نیاز داشت که خودش جلو بیاد برای حرف زدن


این پست رو کم کم نوشتم از صبح
عصر با خیاطم قرار دارم
برم پارچه ها رو بددم ببینه و نظرش رو بگه در مورد مدل ها
فعلا