ساعت هشت حسابی خسته بودم
دلم چیپس می خواست با ماست موسیر
به مامان گفته بودم میری بیرون برای من خرید میکنی
گفته بود نه!!! نمیدونم چرا بعضی وقتا مثل بچه ها لج میکنه!!
لباس پوشیدم که برم از سوپر نزدیک خونه خرید کنم
قبل بیرون رفتن به امید زنگ زدم
کارش هنوز تموم نشده بود
یکم حرف زذیم و این بین هی در زدن و اومدن داخل ی چیزی گفتن و رفتن
با مانتو نشستم رو مبل
خانواده امید قراره ی مسافرت دسته جمعی برن
حدود ده روز
از قبل همه خواهر برادر ها تایمشون رو خالی کردن
امید دیروز میگفت من گفتم وقتم امسال خالی نیست
با مادرش صحبت کرده که دخترک رو می بره شمال
ی دو روز می مونه و بعد بر می گرده و دخترک باید برگشت با عمش بیاد اصفهان
ی نکته ای که در مورد خانواده امید خیلی دوست دارم
اینه که به شدت همدیگه رو دوست دارن
تعریف هایی که امید از سیاست های مادرش میکنه واقعا دلم رو می بره
و من چقدر عشق میکنم وقتی می بینم ی زن تا این حد قوی و محکم و با سیاسته
پدر امید چند ساله فوت شده و این مادرشونه که روابط رو حفظ کرده
بخاطر شرایط خاص زندگی امید خیلی جاها می تونسته تو زندگیشون دخالت کنه
اما امید میگه مامان همیشه سکوت میکنه تو هر شرایطی
میگفت حتی تو جریان جدایی ما مادرم روابطش رو با خانمم قطع نکرد و الان بعد چند سال
ی بار مهمونی سال نو و ی بار هم ماه رمضان خانمم دعوت میشه خونه مامان
ی ماجرایی رو برام تعریف کرد که واقعا کیف کردم از این همه سیاست مامانش
چقدر خوب بود یکی تو زندگی هر کدوم از ما ها بود که می شد برامون الگو باشه
تو شرایط سخت روش حساب کنیم و بدونیم مشورتش و نظرش واقعا می تونه گرهی از ما باز کنه
من همچین شخصی رو تو زندگیم نداشتم هیچ وقت
کسی که بدونه کجا حرف بزنه و کجا سکوت کنه
به امید میگم در روز خیلی ها میان پیش تو و مشورت میگیرن
خیلی جالبه که تو زندگی از مامانت مشورت می گیری و این خیلی ارزش داره
میخنده ... میگه همیشه گفتن کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره
بعد یک ساعت صحبت کردن و کامل چروک شدن مانتوم ( رو مبل خوابیدم بعد یک ربع)
از خونه اومدم بیرون
کلی چیپس و ماست موسیر خریدم ... ذخیره کنم برای خودم
برگشتم خونه و دوباره نشستم پشت میزم
یکم بعد مامان رسید.. با چیپس!!
میگم مامان چرا پس گفتی نمیخرم؟
کارهام خوب پیش رفت و ساعت یازده کاری نداشتم برای انجام
فقط مونده بود خوندن کتابم
بین خواب و کتاب تصمیم گرفتم برم بخوابم
سه شنبه:
خیاطم قرار روز یکشنبه رو کنسل کرد
قرار بود امروز برم
که پیام داد و باز کنسل کرد
از روز شنبه هر چی به استاد جان پیام میدم جواب نمیده
ایشون هم وارد غیبت صغری شدن به سلامتی!!
از صبح تند تند کار کردم ... ناهار پختم..
کتفم بخاطر باشگاه دیروز بد جور گرفته
ولی سعی میکنم بهش توجهی نکنم
خوب میشه کم کم تو جلسات بعدی
گوشیم دوباره خاموش شده
دیگه خستم کرده
عصر احتمال نود درصد ی گوشی جدید میخرم
ی چند تا کار دارم باید انجام بدم تا ساعت هفت و بعدش برم بیرون
مزاحم تلفنی همچنان زنگ میزنه
بجز شماره اولی که تماس می گرفت
الان با ی شماره جدید زنگ میزنه!!
امید سفت و سخت میگه این کار ... کاره مرحومه
ولی من اصلا فکر نمیکنم کار مرحوم باشه!!
آخه دلیلی نداره بخواد این کارو بکنه... داره؟؟؟؟؟
۹ نظر ارسال شده است