خداروشکر برنامه باشگاه رفتم نظم گرفته و از این یکی خیالم راحته

می مونه گزینه کلاس زبانم

آنقدر این مدت ذهنم درگیر بود که اصلا نشد از کلاس زبانم بگم

خوب من از دی ماه 96 شروع کردم کلاس رفتن

خصوصی می رفتم و خیلی راضی بودم

مسیر کلاس دور بود برام ولی خوب چاره ای نبود

شهریور 97 استاد به قیمت کلاس اضافه کرد در صورتی که هنوز یک سال نگذشته بود

که من کلاس می رفتم و معمولا بعد یک سال به قیمت ها اضافه میکنن

نمیدونم ... تا جایی که من یادمه این طوری بوده همیشه!

من بدون نارضایتی قیمت کلاس رو پرداخت کردم

و کلاس رو ادامه دادم تا اولین جلسه فروردین امسال

تو این یک سال و اندی کلی شاگرد معرفی کردم به استاد زبانم

جلسه اول فروردین گفتن که میخوان قیمت کلاس رو اضافه کنن

و اگه برام سخته بگم

گفتم فکر میکنم و جواب میدم

خوب واقعا برام عجیب بود چطور تند تند قیمت رو اضافه میکنه؟

اون هم برای منی که هر هفته کلاس میرم و تعداد جلساتم بالاست

یعنی شهریور دوباره اضافه میخواد بکنه؟

تو پیام براشون نوشتم که برام امکان نداره تا قبل شهریور مبلغ رو اضافه کنم

چون تازه اضافه کردم

و البته طبق حرف خودش که گفته بود اگه سخته برات بگو این حرف رو زدم

خیلی بد نوشت که نه نمیشه و ...

هیچی دیگه کلاسم کنسل شد

البته می تونستم پول اضافه رو بدم و کلاس برم

ولی برام زور داشت

و به خودم گفتم بهاشو بده و کلاسو از دست بده

ولی زیر بار حرف زور نرو!!!

و اینجوری شد که بی کلاس زبان شدم

از فروردین شروع کردم دوره کردن جزوه و دست نوشته ها و متن هایی که نوشتم

و وای که چقدر خوب بود... زمان زیادی لازم بود برای مرور این یک سال و اندی کلاس

که با بهم خوردن کلاسم این اتفاق افتاد

حالا مدتیه دارم دنبال ی معلم جدید می گردم

فقط هم برای بخش صحبت کردن

چون بقیه بخش ها رو از پسش بر میام

مجبورم این یکی مهارت رو ادامه بدم مبادا یادم بره

ولی برای بقیه بخش ها خودم می تونم کار کنم

از ی طرف دیگه تصمیم داشتم آزمون های زبان داخلی رو شرکت کنم

سایت سنجش که هیچ آزمونی رو تو سه ماهه گذشته از سال برگزار نکرد!

برنامه ی هیچ آزمون جدیدی رو هم روی سایت نذاشته

ی آزمون msrt  بود که من خوب قبولش ندارم... چون خیلی سطحش پایینه

قرار بود نهم یعنی یکشنبه ثبت نامش شروع بشه

که فعلا سایت پوکیده و چند روز قبل هم تاریخ رو برداشتن و نوشتن اعلام می کنیم

این چند روز کلی زنگ زدم به چند تا استاد زبان

اکثرشون گفتن تاقل کار نمی کنیم

یکشون قرار شد دوستش رو معرفی کنه

زنگ زده بود من نشنیده بودم... بعدش من زنگ زدم جواب نداد

ی کلاس صحبت آزاد پیدا کردم میشه گفت نزدیکه

باید برم برای ثبت نام

ولی ساعتش برای تعیین سطح دوازده تا یک ظهره!!

خیلی گرمه... هر جور حساب میکنم آب میشم!

یکشنبه صبح باید برم بانک ... چند روزه پشت گوش انداختم .. چون کارهام مونده بود

اما هفته آینده باید حتما انجامش بدم

سند بانکیم رو پیدا نمی کنم

مثلا به خودم لطف کرده بودم گذاشته بودم ی جایی که جلو چشم باشه

و حالا یادم نمیاد کجاست!!

برنامه یکشنبه ام شک ندارم که خیلی سنگینه و بعد تعطیلات کلی کار دارم بیرون

باید امروز و فردا تا جایی که می تونم به کارهای دفترم نظم بدم و جلو بندازم خودم رو

مریم دوستم ظهر زنگ زد

تاریخ دفاع ارشدش مشخص شد بالاخره

برای دفاعش میرم حتما... مریم برای دفاع من ی کتاب هدیه داد

حالا باید برای دفاعش هدیه بخرم

مریم خیلی شخصیت جالبی داره

بین مشکلات دست و پا میزنه و تمام این مشکلات رو خودش توی ذهنش درست میکنه

ولی از دست مریم... خیلی دوستش دارم... دختر خیلی خوبیه

ولی اصلا مکالمه با مریم برای لذت بخش نیست

نشده ما ی بار حرف بزنیم و اسمی از مرحوم وسط نیاد

بعضی وقتا فکر میکنم مگه ذهن مریم چقدر ظرفیت داره که تا این حد فکر و خیال

های منفی میکنه

خوب جسمش نسبت به سنش خیلی پیر تر و شکسته تر شده و

آدم رو یاد اون جمله ی رنگ رخساره ... می ندازه

مثلا امروز زنگ زده میگه... وای که چقدر من حرص خوردم مرحوم روز دفاع تو نکرده بود ی دسته

گل با خودش بیاره!!!

میخواستم بگم مریم

مرحوم کیه؟ چی می گی تو؟؟؟؟؟؟

ول کن تو رو خدا

ولی سکوت کردم

اینکه گل آورده یا نیورده اصلا الان چه اهمیتی داره؟

بعضی وقتا یادمون میره که عمر و توانمون رو داریم بخاطر فکر کردن

به کاستی های یکی دیگه از دست میدیم... و این در مقابل کاری که

اون شخص با ما کرده... واقعا ارزش داره؟

خلاصه که امروز مریم جان سر ظهری باز ذکر خیر مرحوم رو شروع کرده بود

بعد که دید من سکوت کردم ... انگار متوجه شد  و ادامه نداد

ساعت نزدیک سه ظهره و من کارهایی که داشتم رو انجام دادم

قهوم رو خوردم و از این ساعت به بعد تایمم برای خودمه و می تونم هر کاری دوست دارم انجام بدم

می تونم بگم بجز بیرون رفتن هام با امید ... تو این هفته ... اولین باره که چند ساعت برای خودم دارم

این هفته له شدم زیر بار کارهایی که داشتم... بی حالی اول هفته کلی عقبم انداخت

برم یکم زیر کولر دراز بکشم.... آهنگ گوش بدم.. فیلم ببینم... و بعدش دوش بگیرم