از کتابخونه رفتم سمت میدان نقش جهان و یکم راه رفتم

بعد که برگشتم خونه یادم اومد از ی مغازه تو بازار خرید داشتم

حالا باید ی بار دیگه برم برای خریدن کردن

میدون خیلی شلوغ شد ساعت هشت به بعد

من که داشتم بر می گشتم ... کلی جمعیت به سمت میدون حرکت می کردن

با مترو برگشتم خونه

به استاد جان پیام دادم که ببینم دوشنبه هست برم دانشگاه

پیام رو سریع!! جواب داد و گفت نه بیا

ی چند تا کار مونده بود که تا یازده و نیم انجام دادم

بعدش هم اتاقم رو مرتب کردم و خوابیدم

امروز صبح باشگاه نداشتم

شنبه آخرین جلسه کلاس تیر ماه بود

جلسه های مرداد از سه شنبه شروع میشه

امیدوارم این ماه روز های فردم صبح ها خالی باشه و بتونم برم کلاس

صبح هفت بیدار شدم

تا صبحانه درست کنم

و یکم به سوال هایی که از استاد داشتم نظم بدم

ساعت هشت و نیم شد

حرکت کردم به سمت دانشگاه

هوا هم خوب و خنک بود

دکتر تا نه و نیم نیومد!! راهرو هم گرم بود و نفسم بالا نمی اومد از گرما

یکم راه رفتم و ایستادم سمتی از راهرو که باد کولر بود

استاد رسید و تا یازده و نیم کار کردیم

اول رو ی مقاله ای که تموم کردیم دو ماه پیش و هنوز نفرستادیم

استاد هی بالا و پایین کرد و چند تا ایراد نزدیک بود بگیره

که خداروشکر محاسباتم درست بود و خطر رفع شد

بعدش رو ی مقاله جدید کار کردیم که این یکی کامل برای من جدیده

و باید روش وقت بذارم

امروز استاد سر حال بود

گفت که دکتر ب کار خیلی بدی کرده و خودش از قبل ی دانشجو رو تو ذهنش داشته

و با هم هماهنگ کردن

ولی برای اینکه کسی نتونه بهش ایراد بگیره که چرا از قبل هماهنگ کردی

به تو گفته کسی نیست!!

چی دارم بگم خوب؟

مامان میگه چقدر نامرد!! همون بهتر که نشد!

استاد میگه برو تبریز و با استاد اونجا پستداک بگیر!!

یکم هوا خنک بشه

چند تا گزینه ای که دارم رو ی فکری به حالش می کنم

ظهر برگشتم سمت خونه و یکم راه رفتم

خیلی خسته بودم

ناهار خوردیم با مامان و من بیهوش شدم

حتی نتونستم ی دوش بگیرم

بیدار شدم .. با مامان میوه خوردیم

بعدش من مشغول شدم و یکم به کارهام سر و سامان دادم

برم ی دوش بگیرم و بیام به بقیه کارهایی که مونده ی نظمی بدم

فردا با علی هماهنگ کردم برای مقاله

گچ پاش رو دیروز بالاخره باز کرد..نمیدونم ته این ماجرای رو مقاله کار کردن چی میشه!!

صبح برم باشگاه... برگردم خونه دوش بگیرم

و بعد برم دانشگاه


 

مرسی از همه دوستای خوبم بخاطر کامنت های پر محبتتون

انشالله غم آخرم باشه:))))))))) و تو شادی هاتون جبران کنم

 


 

پ.ن: دیروز اتفاقی یاد جمله ای از کتاب وقتی نیچه گریست افتادم

اگه این کتاب رو تا حالا نخوندید حتما بخونید

ی بخشی از کتاب ... اونجا که دکتر و نیچه خیلی بهم نزدیک شدن

و دکتر شروع میکنه به درد و دل کردن

و از افکاری حرف میزنه که کنترلی روی اونها نداره

نیچه از دکتر می پرسه.. اگه این افکار به سمت ذهنت هجوم نمی آوردن...

دلت می خواست به جای این افکار به چی فکر کنی؟

از دیروز دارم به این سوال فکر میکنم

واقعا دلم میخواد افکاری رو که دوست ندارم با چی جایگزین کنم؟

اگه دلتون خواست و راحت بودید

از افکار منفی یا حتی نه... افکاری که شاید منفی نباشن ولی آزارتون میدن برام بگید

دوست داشتید به جای این افکار به چی فکر می کردید؟

 

من میگم حتی فکر کردن به این سوال باعث میشه

ی بخشی از ذهن درگیر همین سواله بشه

و فضای کمتری به افکار آزار دهنده اختصاص پیدا کنه

 

امتحان کنید

من امتحان کردم و جواب داد

البته نیاز به تمرین داره

هر بار که افکار آزار دهنده وارد ذهنتون شد

به این سوال فکر کنید و دنبال پیدا کردن جواب و بعد فکر کردن به افکاری که دوست دارید باشید


خوشحالم تیر ماه تموم شد

به امید ی ماه خوب و پر انرژی مرداد رو شروع میکنم

دلم افتادن تو سرازیری روزهای تابستونی و به سمت خنکی رفتن رو میخواد

 

۷ نظر ارسال شده است

  1. عزیزم امیدوارم که از این به بعد فقط خبرهای خوب بهت برسه
    راستش من افکار منفی چند سالیه دیگه سراغم نمیان . اگرم یه موقع چیزی بیاد به ذهنم خیلی سریع از ذهنم بیرونش میکنم
    علتش را هم مطالعه یه سری کتاب توی چند سال اخیر میدونم که واقعا منو متحول کرد
    در پاسخ
    چقدر خوب فرزانه جانم
    میدونم که خوندن کتاب چقدر می تونه کمک کنه... چون خودم خیلی وقتا با خوندن کتاب زندگیم تغییر کرده
    ۲ مرداد ۹۸ , ۰۹:۱۶
  2. ماه تون نو
    انشالله روزهای خوب و پر از لطافت نصیبتون خانم دکتر
    در پاسخ
    مرسی مرضی جانم انشالله برای تو هم همین طور باشه
    ۱ مرداد ۹۸ , ۲۲:۳۶
  3. ازبس هوا گرمه فعلا دلم میخواد به زمستون و هوای سرد و برف و بارون فکر کنم
    در پاسخ
    آره خیلی گرمه لادن جانم.. کاش خنک بشه یکم هوت
    ۱ مرداد ۹۸ , ۲۱:۲۷
  4. میخواستم بیام بپرسم برای پستداک میخوای چه کنی حالا که توضیح دادی....چقدر نامردی کرد اون استاد....اما مطمئنم فرد بهتری به تورت میخوره که باهاش کار کنی....
    برای افکار منفی و مزاحم توی یه کتاب روانشناسی میخوندم(حضور ذهن ندارم که اسم کتاب رو یادم بیاد) گفته بود وقتی فکری آزارتون میده از یه موقعیت یا هرچی کافیه اون فکر رو توی ذهنتون بیارین، بعد میون خاطراتش دست ببرین و یه خاطره ی خنده دار میونش جا کنین و تصور کنین که توی اون موقعیت اون موقعیت خنده دار پیش اومده و اون خاطره رو جوری تصور کنین که انگار همراه با اون اتفاق خنده دار واقعا اتفاق افتاده، اینجوری باعث میشه وقتی اون فکر سراغتون میاد یا اون موقعیت ناراحت کننده رو بخاطر میارین چون خاطره دستکاری شده س فقط لبخند به لبتون بیاد و اصلا براتون آزاردهنده نباشه....من قدیما امتحانش کردم و واقعا باعث شد فکرش از ذهنم بره.....نمیدونم درست تونستم توضیحش بدم؟!!!!
    در پاسخ
    امیدوارم اتفاق های خوب در راه باشه
    میدونی مه سو افکار منفی دو دسته هستن
    مثلا هی ی خاطره تکرار میشه تو ذهنمون ... فکر میکنم روشی که گفتی تو این مورد خیلی عالی جواب میده
    ولی ی دسته افکار منفی از ی گروه دیگه هستن و اینجوری هستن
    که مثلا هی با ی شخصی تو ذهنمون درگیر هستیم... هی حرف میزنیم و انگار تو ی جر و بحث واقعی گرفتار شدیم
    در صورتی که اصلا شاید طرف مقابل روحش هم از این ماجرا خبر نداشته باشه
    یعنی این گفتگو در دنیای واقعی اتفاق نیوفتاده
    این افکار در دسته افکار ناخواسته جای می گیرن
    و روشی که گفتم فکر میکنم عالی جواب بده
    ۱ مرداد ۹۸ , ۱۸:۱۵
  5. سلام دوست جانم
    امیدوارم همه چیز خوب پیش بره
    من هنوز دلم میخواد تابستونی بمونیم و نریم سمت پاییز
    دلم نمیخواد به این زودی تابستون تمام بشه
    روزهای بلند
    آفتاب پر انرژی
    میوه های خنک تابستونی
    هنوز آماده خداحافظی با تابستون نیستم
    در پاسخ
    سلام عزیزم
    تیلو جانم میدونی هنوز به نیمه تابستون هم نرسیدیم
    برای من خیلی دیر و سخت گذشت تیر ماه و تو وبلاگت خوندم برای تو زود گذشته
    امیدوارم دو ماه باقی مونده برای همه ما عالی بگذره
    ۱ مرداد ۹۸ , ۱۰:۳۸
  6. من همسرم بیکاره مدت زمان زبادی هم هست مشکل مالی ابدا نداریم خودم هم سفت و سخت کار میکنم درامدم خوبه ولی وقتای بیکاری فکر کردن به اینده ادامه دار شدن بیکاری و این دست مشکلات منفی انرژی زیادی ازم میگیره و من سعی میکنم ذهنم رو به سمت دیگری هدایت کنم گاهی موفقم و گاهی اوقات متاسفانه نه همیشه هم سعی میکنم یه کار دولتی حقوق خوب شرایط عالی وام های زیاد رو متصور بشم فعلا که بعد از چهار سال توهنی بیش نبوده ولی میدونم به زودی بهش میرسیم
    در پاسخ
    میدونی مشکلات مالی و بیکاری و عدم اطمینان به روزهای آینده ی جوری گریبان همون رو گرفته
    کار خوبی می کنی ... حتما به این فکر های خوب ادامه بده
    عاشقتم که درآمد داری از خودت
    کارت پر برکت باشه دوست خوبم
    ۱ مرداد ۹۸ , ۰۸:۰۰
  7. پست های قبل روخوندم یکم جا خوردم. انگار که انتظارشو نداشتم : )
    عاشق اراده ات شدم دختر. بووووس به روی ماهت.
    در پاسخ
    بوس به روی ماه تو بهار جانم
    ۳۱ تیر ۹۸ , ۲۱:۵۴
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">