بعد از هرگز! از نردبان پله ای بالا رفتم

و برای مامان برگ مو چیدم

تمام درخت های مو جوانه زده بودند

برگ داده بودن

برگ های کوچک و سر زنده را چیدم

و تمام مدت بوی تازه ی درخت ها را بلعیدم

یک زمانی می‌دانستم اولین درخت که برگ می‌دهد 

کدام است

دختر انگور قرمزی که کنج حیاط داشتیم

اول از همه زنده میشد

دقیقا وقتی آفتاب تغییر جهت می‌داد

شروع می کرد به زنده شدن

یک شهد شبیه سقز از ساقه هایش بیرون میزد

بعد تر درخت توت جوانه میزد

بعضی سالها توت هایش آنقدر درشت بود که نمیشد

توی حیاط راه رفت 

حالا دیگر نمی دانم کدامشان اول جوانه می‌زند

پارسال درخت توت ، توت های درشت داده؟

یا امسال توت های درشت می دهد؟

نگران اینکه امسال سیزده بدر ابری و بارانی است

نیستم

زندگی تغییر می کند و کنارش دانسته ها و ندانسته های ما هم

برگشته ایم تهران و به صورت نانوشته ای

قرار است سال جدید از دوشنبه شروع شود

همه می افتند روی یک دورِ تند برای انجام دادن کارها

دوشنبه باید چند تلفن مهم بزنم

تا ظهر دانشگاه هستم و حدود سه برمی گردم خانه

باید چند جا بروم و چند کار انجام بدهم

احتمالا تا شب در حال بدو بدو هستم

 

پ.ن:امسال عید از خیلی ها عیدی گرفتم

بهترینش شکر پنیری بود که یکی از دوستان مامان

از اردبیل برایم آورده بود

یک بسته قهوه از دانمارک 

یک سر رسید خیلی شیک

یک بسته کلوچه خانگی

دو شیشه مربای توت فرنگی 

دو جفت جوراب تا به تا 

یک کرم مرطوب کننده

و یک تسبیح 

آخری را یکی از دوستان مذهبی مادر هدیه داده بود

بعضی از هدیه ها را در سفر شمال گرفتم

بعضی هایش فرستاده شده بود خانه مامان اینا

همه شان با کلی لبخند و شادی و عشق داده شدند

و چقدر برایم حس خوب به همراه داشتند 

 

پ.ن:به خودم قول داده بودم

فروردین حداقل ده فیلم نگاه کنم

و تا اینجا موفق شده ام چهار فیلم ببینم

وسط روزهای شلوغ عید

و روزهای شلوغ بعد از تعطیلات شاید

به سختی وقت پیدا کردم/کنم

برای فیلم دیدن

اما می‌دانم یک یا دو تا فیلم خوب که ببینم

تشنه میشوم و دیگر برایم مهم نیست

از وقت خوابم کم می‌شود 

برایتان یک پست آماده میکنم

از فیلم های خوب، بد یا عالی که دیده ام 

این ماه