چقدر از تعطیلات بیزارم

و دلیلش کلی کار اداری هست که دارم

و تا ظهر شنبه که کارمندا به روز رسانی بشن

کارهای من عقب می افته

این مدت خیلی زیاد شلوغ بودم و حتی نشد به وبلاگ سر بزنم

با آقای دکتر ی بار دیگه بیرون رفتم

و کلی حرف زدیم

باید وقت و انرژی بذارم برای شناخت و وقت گذراندن با هم

که خودش ی پروسه مفصلی هست

دارم برنامه ریزی میکنم که کلاس های دانشگاه را کی تمام کنم

تا کجا مطلب بگم

و....

کارهای مقاله خودم هست که حسابی این هفته وقتم را میگیره

دیروز ی شلوارک خنک خریدم

نیاز دارم فلاسک کوچیک برای آب و مایعات بخرم

ی کفش برای پیاده روی باید بخرم که خدا تومن شده

شال و روسری باید بخرم

مانتو خنک برای سر کارم باید بخرم

ی زمانی خرید کردن ی بخشی از تنوع زندگیم بود

الان دیگه نیست

در کامنت ها نوشته بودید از چک لیست های ذهنی ام بنویسم

و از اقدام های لاکپشتی

اول بگویید تصورتان از اقدام لاکپشتی چیست؟

اقدام لاکپشتی یعنی یک کار کوچک و مداوم

و آنقدر قدرت دارد که بتواند زندگی شما را تغییر دهد

مثلا قرار بود فروردین فیلم ببینم

برای سی و یک روز فروردین ده فیلم کنار گذاشتم

و خیلی از فیلم ها را دو قسمتی یا سه قسمتی دیدم

مهم این است که روی برنامه ی ده فیلم نگاه کردن بمانم

و اگر در انتهای ماه دیدم ده فیلم برایم زیاد است

کمش کنم به هشت فیلم

و اگر دیدم می توانم از پسش بربیایم تغییرش ندهم

یا مثلا گزینه ی سلامت جسمم

یکی از گزینه هایی بود که فکرم را درگیر کرده بود

باشگاه میرم، در خانه ورزش میکنم، ماساژ میرم

پیاده روی، خوردن منیزیم را شروع کرده ام

نوبت دکتر برای چکاپ گرفته ام و ...

ذهن من نیاز دارد وقتی موضوعی درگیرش میکنه

بعدش یک سری اقدام ها یادش بیاید و بداند

دارم برای این گزینه کاری انجام میدهم

کم کم وزنه ی این موضوع از روی ذهن برداشته می شود

و این ویژگی ذهن ماست

باید برای هر چیزی اقدام بکنیم حتی کوچک

فرانسه خواندنم عقب افتاده بود

نوشتمش جز لیست

اقدام لاک‌پشتی خواندن ۲۱ لغت با تلفظ در هفته بود

یعنی روزی سه لغت

ولی هفته ی اول ۴۲ لغت جلو رفتم

یعنی دو برابر

هفته ی دوم ۴۲ لغت مرور و تثبیت شد

و پانزده لغت جدید اضافه شد

مهم نیست چقدر قدم ها کوچک هستند

مهم این است که متوقف نشوید

نرسیدم دوره ی جدید آسترولوژی ثبت نام کنم

اما باید مطالب قبلی را مرور کنم

دو روز در هفته گذاشتم در برنامه ام

دو روز واقعا کم است

اما بعد از یک ماه، حداقل هشت روز برایش وقت گذاشته ام

یک سری ایمیل مسلسل وار باید ارسال کنم

امروز متن ایمیل را نوشتم 

خیلی خیلی زمان برد

چون بین نوشتن نیاز به فکر کردن داشتم 

و هی از خودم می پرسیدم وقتی آن طرف کسی

این ایمیل را باز می‌کند آیا متوجه اشتیاق،

هیجان، نیاز، تمایل، جسارت و خواسته من میشود؟؟

آیا درک می‌کند که به چه دلیل و با چه ذهنیتی

این چند خط را نوشته ام؟

آیا می‌فهمد که چقدر برایم مهم بوده؟

 

پ.ن:بیست فرودین استاد جان ز‌نگ زد

من و استاد جان به ندرت با هم صحبت می کنیم

در روز ممکن است چندین بار ایمیل برود و بیاید

گاهی ممکن است اصلا یک هفته بینمان سکوت باشد

اما زنگ

وقتی زنگ می‌زند یعنی خبر جدیدی دارد

و بیست فروردین خبرهای جدیدی داشت

و تصمیم های جدیدی که باید بگیریم

به استاد جان، نه نگفتم

اما هنوز با خودم کامل کنار نیامده ام

حس میکنم بخش هایی از وجودم را که

نمی‌خواهم

بخش هایی که دیگر از این جا به بعد به کارم

نمی آیند 

را نادیده می گیرم

کنار می‌گذارم 

و تلفن استاد جان دقیقا نشان داد که 

بخشی از وجودم که قبل تر قدرت بیشتری 

داشت

به تازگی قدرتش را از دست داده

و این برایم بسیار با ارزش است

 

پ.ن:تا اینجا نه جلسه ماساژ رفته ام

و این هفته بعد از ماساژ روز یکشنبه

به شدت بدن درد داشتم

و با همان بدن درد بعد از ماساژ 

ورزش کردم

کار کردم

جای انگشت ها را حتی نمی توانم لمس کنم