هفته آینده آخرین هفته تمرین

از ماه سوم هست

و وارد ماه چهارم تمرین ها میشم

برنامه تی آر ایکس سخت تر میشه

مسافتی که باید برم هم بیشتر

فعلا روی ده کیلومتر تمرین میکنم

اگر هوا گرم نبود خیلی اذیت نمی شدم

اما با وجود گرما 

کلافه میشم حین تمرین و حتی بعد تمرین

ی گروه تبلیغاتی هفته پیش

از مربی و تیم دعوت کرده بود

در یک تیزر شرکت کنند

قراره این هفته برن برای فیلمبرداری

راستش من فکر نمی کردم مربی

در این حد انعطاف داشته باشه

اما نظر ش این بود برای روحیه

تیم خوبه

این هفته با مامان درگیر بودم

ماساژ بردم

کلی آشپزی کردم و سر زدم به مامان

خرید براش انجام دادم

چه دارو و چه چیزهای دیگه که می‌خواست 

امروز نوبت دکتر گرفتم که بریم دکتر

اما واقعا خسته شدم

امروز صبح بیدار شدم

کتفم قفل کرده بود

میدونم از خستگی هست

روز دوشنبه هم درد می کرد

تا عصر که برم تمرین 

درد داشت

رسیدم به مربی گفتم

یکم حرکات کششی داد

و دیگه بعد در حین تمرین 

گرم که شد کتفم و چند تا حرکت

انجام دادم دردش از بین رفت

ولی خوب امروز دوباره درد میکنه

که خودم میدونم بخاطر بیماری مامان 

اینجوری شدم

حالا امروز میریم دکتر 

ببینیم چی میگه

مشکل من با مامان بابام همیشه

این بوده

که وقتی بیمار میشن

سه چهار ماه بعدش اقدام روز

اول را انجام میدن

و این وسط و در این چند ماه

جسمی و روحی منو نابود می کنند 

تازه این سری من خیلی خودمو زدم به 

بیخیالی برای مامان

قبلا خیلی حرص میخوردم

الان با تلاشی که کردم 

و ریلکس گرفتن

تازه کتفم قفل کرده:)))

 

پ.ن: جمعه جلسه کاری گذاشتم

آقای دکتر خیلی لطف کرد روز تعطیلش

وقت داد

 

پ.ن: نیمایی بزرگ زنگ زده خونمون

در نهایت صداقت گفته 

چند جا خواستگاری رفتیم

اما من هنوز دلم با بهی هست

چه میشه کرد

منم هنوز دلم با نیمایی بزرگ هست:)))

 

پ.ن: دوستان مامان گفته بودن میخوان

بیان به مامان سر بزنند

خونه مامان اینا نیاز به نظافت اساسی داره

و البته پذیرایی کردن

زنگ زدم به یکی از دوستان مامان گفتم

تشریف بیارن خونه من

اینجوری برای من راحت تره

قبول کردن

قراره فردا عصر بیان

حالا باید یکم خونه را تمیز کنم

خرید کنم

موهای مامان را رنگ کنم

و آماده بشم برای پذیرایی 

از کلی خانم پر انرژی

میخوام براشون کرشمه درست کنم

کرشمه را اولین بار قزوین خوردم

یادمه براتون عکس گذاشتم وبلاگ

 

 

چه جالب که عکس ها را اینجا داشتم

از قزوین کلی کاسه و ظرف خریدم 

که برای مهمانی داشته باشم

فکر کنم حتی اگر بگردم عکس ظرف ها

را هم اینجا داشته باشم

۵ نظر ارسال شده است

  1. کرشمه؟ تا حالا ندیده بودم برم گوگل کنم :)

    در پاسخ
    ی دسر هست
    ۳۱ تیر ۰۲ , ۱۹:۱۴
  2. سلام. من به تازگی وبلاگ شما رد پیدا کردم و مطالبتون رو مطالعه کردم. اما ظاهرا مطالب قدیمی تر رمزگذاری شده است. می خواستم بپرسم امکان مطالعه مطالب قدیمی تر برای بنده هست. یا خیر؟ در ضمن قلم شیوایی دارید.

    در پاسخ
    سلام خوش آمدید
    از اول سال 1402 پست ها را رمزی نکردم
    ولی امکان باز کردم آن حجم مطلب را متاسفانه ندارم
    ۳۰ تیر ۰۲ , ۱۰:۵۹
  3. سلام 

    چقدر جالب ... دسر کرشمه چیه ..تا حالا نشنیدم ... نیمایی بزرگ پدر خواستگار منظورتون بود 😉

    در پاسخ
    سلام
    منم اولین بار قزوین دیدم
    بله:)))
    ۲۹ تیر ۰۲ , ۱۸:۳۶
  4. چقدر خندیدم بهی به اون قسمت نیمایی :))

    مهمونی خوش بگذره .

    چقدر خوبه تو با همه ی رنج های سنی میتونی لذت ببری و وقت بگذرونی.

    کرشمه هم نشنیده بودم تا حالا :)

    نوش جون

    در پاسخ
    :)))
    خوب بود
    آخه همه جور خانمی هست در گروه
    گروه آواز هستند
    خانم جوان هم دارند
    ۲۹ تیر ۰۲ , ۱۶:۲۴
  5. 🥰😋 نوش جان

    در پاسخ
    مرسی
    ۲۹ تیر ۰۲ , ۱۲:۵۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">