بالاخره بعد از دوهفته تصمیم های مهم را گرفتم

حسابی زمان داشتم فکر کنم

و این بین آقای دکتر هم گاهی نظری می دادند

البته ایشون نظرشون این بود که تصمیم گیری

سختی هست و از فرصت استفاده کن برای اینکه

به یک تصمیم نهایی برسی

خوب روزهای اول که با رسیدن ایمیل 

در ی حس و حال دیگه بودم

بعد کم کم هر چی گزینه وجود داشت

گذاشتم رو میز

و در نهایت تصمیم گرفتم

و خدا باید یاری کنه

چون تا اینجاش دست من و در توان من بوده

بقیش دیگه خواست اوست

و البته بگم که تصمیم هایی که گرفتم همراه با ریسک بودن

این هفته خیلی کارم زیاد بود

و خداروشکر شهریور تمام شد

تمرین مرتب میرم

مربیم راضی هست

روزهای فرد واقعا برای من بهتره

کاش زودتر جابه جا کرده بودم

هفته آینده ماه پنجم تمام میشه

و وارد ماه ششم خواهیم شد

تمریناتم سنگین تر میشه

و فشار بیشتر

فعلا روی همان ده کیلومتر مانده ام

و سعی میکنم همین ده کیلومتر را با قدرت بیشتر

و در زمان کمتری بدوم

خانواده مادری دارند از اصفهان می آیند تهران

خونه مامان اینا

وظیفه ی رسیدگی به تدارکات مهمان ها قبل از آمدن

با من بود

برای مامان ملحفه نو خریدم و به تشک و پتو ها نظم دادم

خرید های قبل مهمانی را انجام دادم

قرار شد خاله ها یک شب هم بیایند خانه من برای خواب

که صادقانه بگویم به نظرم فقط کارم زیاد شد

ولی خوب چیزی نگفتم 

امشب رسیده اند و من از قبل برای امشب قورمه سبزی

پختم و بردم خانه مامان اینا

قرار شد از بیرون جوجه و کباب هم بگیرند

من امشب نرفتم چون باید یک سری کارها را تمام کنم

و بعد جمعه در خدمت خاله ها باشم

فردا برنامه کوه دارم با تیم و مربی

از کوه برگردم

دوش بگیرم و بروم خانه مامان اینا

ناهار فردا را مامان خودش می پزد 

برای شام هم می رویم بیرون

اینجوری حداقل کمی از پخت و پز مهمانی کم می شود

یک زمانی همین جمع هر هفته دور هم جمع می شدیم

و خوب شاید آن زمان عادت داشتیم یا هر چی

الان شاید چون مهمان راه دور هستند

کمی سخت تر باشد

و برای چند روز پذیرایی بهتر است

کمی هم وسطش آنتراک بدهیم:)))

 

پ.ن: این شهریور دو پیشنهاد داشتم برای آشنایی

اولی خانمی از گروه دوستان مامان بودند

که دعوت کرده بودم خانه ام

برای پسرشان پیشنهاد دادند

آقا ایران نیست

هیات علمی در یک دانشگاه خوب و عالی

برای تعطیلات و سر زدن الان ایران هستند

مادر هم خوب خودتان می دانید دنبال کیس ازدواجی

برای پسر

بعد نکته جالبش این بود که چقدر مدل پیشنهاد دادن

و خواستگاری کردنش شبیه مادر مرحوم!!

باور کنید اگر فکر نمی کرد دیوانه ام

در مقابل پیشنهادش میگفتم

ببخشید من درسم را پس داده ام

با این طناب قبلا در چاه رفته ام

اما خوب مجبوری لبخند بزنی به

روی مبارکشان و بگویی نه

مناسب هم نیستیم

که خودم و فقط خودم میدانم این لبخند

یعنی چه!!

پیشنهاد دیگری داشتم از آقایی که بخاطر کار جدید

سر راه هم سبز شدیم

هنوز جوابی نداده ام

 

پ.ن: لباس های خنک را این هفته جمع کردم

لباس های پاییزی را شستم 

خشکشویی بردم و حالا آماده هستند برای پوشیدن

صبح ها هوا کمی سرد شده

البته تهران شهر عجیبی است

بسته به اینکه کجای تهران باشی درجه حرارت چند درجه 

فرق می کند

 

پ.ن: این هفته نوبت دکتر ریه دارم

دارم میروم دکتر دهستانی ویزیتم کند

از یک متخصص دیگر هم نوبت گرفته ام

 

پ.ن: با رژیم آپز فعلا جلوی کاهش وزنم را گرفته ام

باید مهر ماه وزنم را بالا بکشم

حالا خوب است من عاشق تخم مرغ و سیب زمینی آپز هستم

وگرنه کارم سخت می شد

 

پ.ن: همیشه دربند رفتن حالم را خوب می کند

فردا آخرین روز شهریور

دربند باید خیلی خنک و عالی باشد

 

پ.ن: برنامه ی مهر ماه را گذاشته ام رو به رویم

و هی نگاهش می کنم

این مهر ماه قرار است چند گزینه ی جدید را استارت بزنم

برنامه ام کمی سخت و فشرده می شود

اما اگر تمرکزم را بالا ببرم

سرعت انجام کارهایم بیشتر می شود

۱ نظر ارسال شده است

  1. سلام

    خوشحال می شم رمزتان را داشته باشم مطالب قبلی را بخوانم

     

    در پاسخ
    سلام وقتتون بخیر
    از اول امسال مطالب را رمزی نکردم
    اما امکان باز کردن آرشیو برایم امکان پذیر نیست
    ۳۱ شهریور ۰۲ , ۲۰:۰۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">