برنامه تمرین با مربی

و کوه با تیم 

را دارم

باید آشپزی کنم

ی سری کارهای خونه هست که باید انجام بشه

سه شنبه چند تا گزینه درشت در برنامم تیک خورد

یکم خیالم راحت شد

به کارهای باقی مانده مهر ماه نگاه میکنم

و به خودم دلداری میدم که اصلی ها

انجام شده؛)))

دیشب و امروز با مامان خیلی حرف زدم

واقعا نمیدونم ما چطوری مادر و دختر هستیم!!

البته که منظورم این نیست من خوبم

مامان بد

من عالیم ، اون نه

نه

ما خیلی خیلی متفاوت هستیم

یعنی یک چیز خیلی عجیب در زندگی من

وجود مامان م هست

چند روز پیش داشتیم حرف میزدیم

وسط همون مریضی ها مون

مامان داشت از مادربزرگش می گفت و اشتباه هایی

که در تربیت مامانم داشته

بعد نمیدونم چرا

من یکدفعه گفتم:

مامان تو هیچ وقت با مادر یا مادربزرگ ت

نجنگیدی، مخالفت نکردی

ولی من از بچگی همیشه در حال جنگیدن با تو بودم

و این واقعا بزرگترین حقیقت بین من و مامان هست

و حالا جنگ که میگم منظورم دعوا و بحث نیست

من مسیری کاملا متفاوت از اون چیزی که مامان 

تصمیم داشته برام بپزه!! رفتم!

مامان اصلا اهل ریسک نیست

من برعکس 

در مقایسه با خانوادم به شدت ریسک میکنم

این در حالی هست که از نظر خودم 

باید بیشتر در زندگیم ریسک کنم

مامان ترجیح میده سبک و روش زندگی

دیگران را روی خودش تست کنه

من به سبک و روش زندگی دیگران اعتقادی ندارم

مامان آدم های مهم زندگیش براش خیلی پررنگ هستند

من آدم های مهم زندگیم فقط برام باارزش هستند

هیچ چیزی مهم تر از خودم وجود نداره

 

پنجشنبه نوشت:

خوب تا اینجا را دیشب نوشتم اما نرسیدم

کاملش کنم و ارسال

خوب داشتم میگفتم که من کاملا با مامانم برای

هر چیزی سر و کله زدم

و اگر این بخشی از روند رشد و بزرگ شدن من بوده

باید بگم خیلی سخته

چون تا یک سنی وابستگی بچه به مادر خیلی زیاده

و کلا انتخاب هایی که داری در اختیار مادر هست

فکر میکنم از پست قبل ی سری برداشت های اشتباه شد

اول از همه که پست در مورد من بود

نه مامان

من خودمو و اشتباه هایی که داشتم را نقد کردم

نه سبک و روش زندگی مامان

کلا چیزی که قابل تغییر نیست

از نظر من گزینه ی روی میز هم نیست

دوم اینکه مشکل من با مامان عدم تصمیم گیری

عدم تغییر در زندگیش هست

مامان من به شدت یک خانم بیرون از خونه 

اهل دوست های بی شمار

اهل کلاس، تفریح، پیاده روی، ورزش

و....

هست

اما مامان من حالش با خودش خوب نیست

نمی تونه خودش را برای چند ساعت یا چند روز تحمل کنه

همیشه مثل یک بچه سه چهار ساله حوصلش سر رفته

روی هیچ چیزی تمرکز و ماندگاری نداره

مثلا بسیار خیاط ماهری هست

دوخت عالی و تمیز انجام میده 

اما هیچ وقت به اینکه حرفه ای کار کنه

و درآمد داشته باشه فکر نکرد

خوب بابا بوده و ساپورت مالیش!

در صورتی که تلاش برای پیشرفت شخصی

به عنوان یک زن، جدا از برچسب های مادر و همسر

چیزی هست که شما را در سن و سال مادر من نجات میده 

خلاصه که اگر بخوام در مورد این موضوع بنویسم

در ده تا پست هم جا نمیشه

امروز کوه بودم

و عصر هم تمرین

خسته نیستم و این یعنی بدنم ارتقای آستانه خستگی

داشته

صبح دوباره با گروه نیمرو خوردیم

من تخم مرغ با خرما خوردم

انگار کلی انرژی منفی با خودت میبری

اون بالا

ی جایی میذاری و سبک برمی گردی

ی قهوه سنگین خوردم برای رفع خستگی

برم بشینم پشت لپ تاپ

ی تایپ دارم

ارسال ده تا ایمیل وقت گیر

مشق های کلاس فرانسه را باید انجام بدم

ی دوش بگیرم

و شب زود بخوابم که فردا صبح زود 

بیدار بشم و برم دانشگاه 

 

پ.ن: باید ی جلسه با آقای دکتر بذارم

نیاز دارم یکی به من گوش بده

و بتونم بگم تو ذهنم چه برنامه هایی دارم

 

پ.ن: هنوز قرار های آشنایی را میرم

من در قرار ها خود قبلیم را بالا نمیارم !!!

به نظرم اصلا لازم نیست توضیح زیاد و اضافه بدم

اگر سوالی بپرسه واضح و بدون ابهام جواب میدم

اینکه سختم بوده، اذیت شدم، فلان اتفاق افتاده و...

اصلا بازگو نمی کنم

چون نه من اون آدم قبلی هستم

و نه اون اتفاق ها میتونن دوباره به همون اندازه 

منو ناراحت کنند

اما آقای مقابل، کامل در مورد گذشته اش

با جزئیات ریز گفت

به این نتیجه رسیدم

تعداد آدم هایی که اعتماد به نفس بالایی

دارند و دیگران را خیلی لایق حضور در

زندگیشون نمی دونند

و تعداد آدم هایی که اعتماد به نفس پایینی

دارند و دست و پا می‌زنند برای اینکه

کسی را وارد زندگیشون کنند

خیلی خیلی بیشتر از آدم های نرمالی هست

که میخوان یک انتخاب درست و منطقی داشته باشند

انتخابی که احساسات و منطق تا حد زیادی 

درونش به درستی هست

 

 

 

 

 

 

۹ نظر ارسال شده است

  1. ممنون بابت پاسخگویی است اما ایمیلم از متن حذف نشده

    در پاسخ
    الان چک کن عزیزم
    ۷ آبان ۰۲ , ۱۸:۲۵
  2. سلام بهی جان

    دقیقا منم ۴۰ سال هیچی گم نکردم و همه چیم انقد مرتب و فایل بندی شده و دقیقه که هرگز این تجربه رو نداشتم تا دقیقا سه هفته قبل اومدنم به کانادا. فکر کن وسط اون همه استرس و نگرانی، یهو کل کیف کارتم رو گم کردم. کارت های بانکی، کارت ملی و گواهینامه. و من دقیقا میدونستم کجا افتاده فقط یه ربع بعدش برگشتم و طرف برداشته بود. دیوووووونه شدم. چون هفته های اخر خیلی سرم شلوغ بود و این یه کار اضافه برام درست کرد. و حالا این وسط گواهینامه المثنی یه هفته بعد رسیدنم ، اومد دم خونه و برای گرفتن گوهیناما اینجا بهش احتیاج دارم که گفتم برام پست کنم .یعنی میخوام بگم چجوری اذیت شدم بابتش

    بدتر از همه اینکه روزی که داشتم از رشت میرفتم تهران برای پرواز، از بانک یه شهرستان خیلی دورتر از رشت زنگ زدن که کیفتون رو آوردن اینجا. کارد میزدی خونم درنمیومد...

    حالا اینا رو گفتم که بگم بهی جان کارت ملی حدودا سه سال طول میکشه به دستت برسه. یعنی تا الان کا این طوری بوده. با همون رسیدی که بهت میدن میتونی همه کارات رو انجام بدی. من رفته بودم پِرِسش کردم که خراب نشه تو این مدت. حالا امیدوارم روالش  برات سریع تر پیش بره اما باهمونم همه کارات انجام میشه

    در پاسخ
    سلام عزیزم
    حتما تجربه سختی بوده قبل رفتن
    من به توصیه شما گوش دادم و کارت را پرس کردم

    فعلا که با همین دارم جلو میرم
    ۶ آبان ۰۲ , ۲۳:۱۱
  3. بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    سلام بهی جان

    ببخشید دوتا راهنمایی ازت میخوام 

    اولینش اینکه میخوام برم کلاس زبان اما نمیدونم چطور کلاسی برم کلاسی میخوام که مکالمه ام و شنیداری ام خوب بشه و بتونم در حد خوندن و ترجنه مقالات توانایی داشته باشم ماهان مشهد رفتم دوره هایی داشت که خیلی کند و چند سال طول میکشه به نظرت چه کلاسی مناسب من میتونه باشه سطح زبانم تقریبا میشه گفت پایین و خیلی هم کلاسش در چند سال طولانی نشه فعلا مدرکش برام کاربرد نداره بلکه مهارتش لازم دارم

     

    دومی لطفا اگر ازین نرم افزارهای تبدیل ویس به متن میشناسی که کاربردی باشه برای لپ تاپ معرفی کن چون کلی کارگاه آنلاین دارم که پیاده نتونستم بکنم و به شدت یادگیریم دیداریه تو نت سرچ کردم اینایی که میاره کاربردی برام نبوده ممنون میشم جوابمو بدی ایمیلمم میزارم برات

    ************************ 

    در پاسخ
    سلام عزیزم
    در مورد کلاس من خودم آنلاین برداشتم
    می تونی کلاس آنلاین برداری
    اما زبان چیزی نیست که ی روزه یا یک ساله بتونی پیشرفت کنی
    باید خیلی زمان بذاری
    تا درست و اصولی یاد بگیری
    از کلاس های آنلاین خصوصی شروع کن
    یکم هزینه اش بالاست ولی سطحت را میاره بالا
    بعد کلاس های گروهی که بتونی بشنوی و خوب صحب کنی

    در مورد سوال دوم
    مینا جان زحمت کشیده در کامنت های قبلی

    من ایمیلت را حذف کردم از متن
    ۳ آبان ۰۲ , ۱۶:۲۹
  4. وقتی پرنسس با من مخالفت میکنه اولش شاید کمی دلخور بشم، اما بعدش از اینکه برای خواسته اش می جنگه تو دلم ذوق میکنم و بارها هم اینو بهش گفتم که خوشم میاد مقاومت میکنی در برابرم

    در پاسخ
    چه مامانِ خوبی
    بیا ببوسمت
    ۲ آبان ۰۲ , ۱۲:۳۰
  5. یه ویشنهاد دیگه بایت تایپ میدم .یه اپ هست به اسم 

    Gboard

    اینو تو گوشی نصب میکنی و راه میندازی 

    بعد میتونی به جای دست نویس کردن وویس بگیری ولی همزمان توی وورد گوشیت نوشته بشه 

    بعد این وقتی که برای تایپ میذاری صرفا برای ویرایش بذاری و کمی و کاستی هاشو جبران کنی 

     

    میبوسمت .

    در پاسخ
    باید چک کنم مینا جان
    مرسی از محبتت قشنگم
    ۳۰ مهر ۰۲ , ۲۰:۰۵
  6. راستش من خیلی آرزو دارم دخترم متفاوت تر از چیزی که من هستم بشه. وافعا امیدوارم مثل من نباشه...

    در پاسخ
    فکر میکنم اینکه ترنج جان خودت را دست کم میگیری خوب نیست
    مطمئنم من و دختر شما ویژگی های زیادی به ارث بردیم که مثبت و عالی هستند
    و چیزی که هستیم از طریق ژنتیک به ما رسیده نه باد هوا
    ۲۹ مهر ۰۲ , ۰۴:۴۱
  7. زیبا جان سلام.

    کاش میشد مامان ها ما رو انقدر دق نمیدادن .

    میدونی بهی من با تمام دلتنگی هام برای مامانم و کل عزیزانم با تمام وجود میدونم من آدم مناسب کنار و نزدیک اونها زتدگی کردن نیستم .

    چون صرف اینکه مادر عزیز قلب منه و من بهترین رو براش میخوام و اون شیوه ی زندگی خودش رو داره به قول تو فرسوده میشم. مثلا مامان من شکمو هست و عین بولدوزر میفته تو سفره و غیر از این که چاق میشه رژیم های غذاهای ممنوعه بابت قلب و معده و روده و فلان رو اصلا رعایت نمیکنه و این منو دیوونه میکرد . تا اینکه دیگه انقدر حرص خوردم و حرف زدم ونشد که نشد که من بی حس شدم و بعدشم که دوباره دور شدم .

    کلا آدمها توی سن بالا خیلی سخت تغییر میکنن حتی اگه به اشتباهشون واقف باشن .

    حالا همه ی اینا رو گفتم که باز بگم تو خودت رو فرسوده نکن دیگه . روی خودت از این بابت کار کن که به مادرت با همین مدلی ه هست بدون انتقاد و هدر دادن انرژی جفتتون (بابت اینکه گفتی مکالمه یک طرفه است) عشق بورز و ارتباط بگیر.

     

    وای بهی من عاشق تخم مرق با خرما هستممممممم ... وای بوششش

     

    درمورد تایپ هم از ابزارهای تبدیل صدا به نوشته استفاده میکنی که سرعت کارت بالاتر بره ؟

    در پاسخ
    من نمی تونم فاصله بگیرم چون بجز من و بابا شخص دیگری نیست که مامان را تمام وقت ساپورت کنه
    فکر میکنم داشتن خواهر یا بردار های زیاد اینجور وقتا خوبه

    آخه هر چی من عشق بورزم باید مامان ی تغیری بکنه
    مینا من چهل ساله بچه مامانم هستم
    مشکل یک یا دو روز نیست

    منم عاشق تخم مرغ خرما هستم

    نه نمیشه چون دست نویس هایی که دارم را تایپ میکنم
    و وسط تایپ ویرایش و تغییر میدم و روش فکر میکنم
    خیلی نمی تونم با این نرم افزار ها ارتباط بگیرم
    ۲۹ مهر ۰۲ , ۰۴:۰۹
  8. در طول خوندن به دو تا موضوع فکر کردم... یکی از کوه گفتی و من تمام مدت دلم خونه باغ میخواست. الان اونجا ی تیکه بهشت وسط ابر و بارون پودری و مه...

    و پاراگراف آخر ... این رو من این مدت خوب فهمیدم و برام خیلی جالب بود که حتی اطرافیانم که خوششون اومده بود از تغییراتم هم ، رفتار الانم براشون عجیبه. یعنی فکر کردن من در مقابل همسر عوض شدم و اون آدم سابق نیستم و دیدن در مقابل خودشون هم مثل قبل نیستم . بهم گفتن چه بی رحمم ولی آدم نمیتونه زندگیش ارتقا بده با ی عده و بعد با عده دیگه تو همون سطح قبلی بمونه... انگار آدم ها عادت کردن مثل خودشون زیاد ببینن ، و دارم میبینم آدم های منطقی درست خیلی کم هستن..

    یادته پارسال چه دست و پایی میزدم همه چی درست بشه و من برگردم مثل قبل؟ حالا علنا به همسر گفتم بهیچوجه دنبال بردن من و درست کردن رفتامد نکن... چون هیچ چیزی مثل روتین قبل برای رفت و آمد براتون اتفاق نمیفته و از خودم متعجبم چقدر دوازده سال زندگیم دود کردم با بی اعتماد بنفسی خودم 

    در پاسخ
    در مورد کامنتت فقط ی چیز میتونم بگم محدثه جان
    بین مهربون بودن
    یا همون بی رحم نبودنی که اطرافیانت میگن
    و احمق بودن فرق هست
    من خودم سالها طول کشید که تفاوت این دو را بفهمم
    و البته که هر روز سعی میکنم بین این دو تا مرز بذارم
    ۲۸ مهر ۰۲ , ۰۹:۳۷
  9. پیشنهاد میکنم کتاب انواع زنان اثر حین شینودا رو بخونی تا به صورت کاملتر متوجه تفاوت های خودت با مامانت بشی. 

    بر اساس نوشته هایی که من تا حالا ازت خوندم خودت آتنای بسیار غالب و آرتیمیس قویی داری و مامانت پرسوفون. بخاطر همین دنیاهاتون با هم متفاوته.

    در پاسخ
    مرسی از پیشنهادت صبا جان 
    فکر میکنم بخونم تازه تفاوت های بین دو نسل آشکار تر میشه برام
    ۲۸ مهر ۰۲ , ۰۵:۲۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">