قلب من بدون نقاب
روزانه نویسی
آخرین خونه ای داشتم در سیچون بود
الان همون خونه خالی هست
و رهنش دقیقا ده برابر شده!
من اون سال با صد تومن خونه رهن کردم
الان همون خونه را با یک میلیارد باید رهن کنم!
از یک طرف تجربه به من ثابت کرده که نباید پول پیش
بدم برای رهن چون وقتی پول را می گیرند خوبن
وقتی صاحب ملک میخواد پول را بده حسابی اذیت میکنه
از ی طرف دیگه
اگر بخوام کرایه بدم
خوب مبلغش در سال خیلی میشه
البته که به اقای املاکی گفتم اون خونه
را اصلا اسمش را نیار
ولی بقیه خونه هم همین هست!
این چند روز به خیلی ها زنگ زدم اعلام وجود!!
کردم
دوستام خیلی خوشحال شدن که برگشتم اصفهان
و اگر فرصت کنم میرم می بینمشون
موضوع این هست که من دورزی که اصفهان هستم
از تمامِ زمانم برای کار آزمایشگاهی که داریم با استاد
جان استفاده میکنم و وقت بیرون رفتن یا دیدن دوستان
را فعلا ندارم
مامان و بابا این هفته همراهم اومدن اصفهان
من و بابا برگشتیم تهران و مامان موند
خونه مادربزرگم
احتمال خیلی زیاد عید را اصفهان باشیم
من فقط اصفهان را عید ها دوست دارم!
به نظرم اصفهان بعد از این مدت خیلی تغییر کرده
حتی فرصت نکردم برم بیرون
اما همه چیز در همین مسیری که میرم و میام عوض شده
امیدوارم با مرحوم رو به رو نشم:)))
ی چیز خنده دار براتون بگم
روی چارت من یکی از رمدی هایی که تجویز شده برام
این هست که اگر با یک مرد خارجی ازدواج کنم
زندگیم به صورت کامل تغییر میکنه از جنبه ی مثبت!
بچه ها مورد خارجی خوب تو دست و بالتون نیست؟
خارجی لازمم:)))))))))))))))))
۱ نظر ارسال شده است
عزیزم بهی جان امیدوارم روزهای جدید و خاطرات جدید توی اصفهان برات رقم بخوره .
من هم اینجا همیشه ی همیشه یک اضطرابی رو با خودم حمل میکنم که نکنه الان که بیرون یا اینجای شهرم بابای بچه رو ببینم .
همیشه هم قکر میکنم تا وقتی اینجا هستم همیشه این اضطراب با من میمونه .
مرد خارجی :) بذار من پرستار شم برم بیمارستان یه دکتر پیدا کنم که داداش داشته باشه :)