قلب من بدون نقاب

دیدن آدم هایی با توانایی هایی خیلی کمتر از من

با هوش خیلی کمتر از من

در حالی که خوشحال بودند و داشتند از حداقل های

زندگی لذت می برند به من ثابت می کرد

زندگی کردن هوش زیاد یا توانایی خاصی نمی خواد

برای زندگی کردن باید محکم بایستی و خسته نشی

همیشه دوست دارم برم بازارهای قدیمی و کهنه

اونجا هایی که ادم های اتو کشیده با لباس های

گرون قیمت کمتر دیده میشه

دیدن آنهایی که با داشتن خیلی چیزها خوشبخت

نیستند. زندگیشون ثبات کافی داره

برای همین دغدغه هایی که باعث رشدشون

بشه کمتر دارند

عوضش در بازارهای قدیمی همیشه

انسان هایی برای دیدن هست

همون هایی که هنوز مسائل جزیی زندگی

براشون حل نشده و توقعات کمتری دارند

چالش های زیادی سر راهشون هست

و باید رشد کنند

حالا که خیلی سال از اون زمان گذشته

حس میکنم این درس را بخوبی یاد گرفتم

اما هنوز هم از دیدن مردم لذت می برم

فرودگاه ها و بازارهای آشفته از بهترین مکان هایی

هست که دوست دارم برم

پ.ن: امروز یک لینک برای آقای دکتر فرستادم

و پیام تبریکشون را کمی بعد دریافت کردم

باید کم کم یاد بگیرم به اینجور پیام ها عادت کنم

پ.ن: امروز ی دسته گل برایم رسید

اولش فکر کردم کار یکی از دانشجوها باید باشه

اما خوب کسی هنوز خبر نداره

بعد به کارت روی دسته گل نگاه کردم

یکی از همکاران گروه (کار جدیدم)

برام گل فرستاده بود

پ.ن: امروز با آقای دکتر رسیدیم به اون نقطه ای

که اردیبهشت ماه برامون نقطه ی امن به حساب می اومد

پ.ن: یک اصطلاحی در آسترولوژی  هست

به نام پاری وارتانا

یعنی دو سیاره در خانه ی همدیگر نشسته باشند

در سن سیاره ی بزرگتر

این دو سیاره جاشون را با هم عوض خواهند کرد

جای دوسیاره در چارتم در حال عوض شدن است

دلیل این همه جاه طلبی چیز دیگری نیست

بهی که تا این سن هیچگاه دوست نداشت دیده شود

حالا هر روز پلتفرم های مختلف را چک می کند

و دنبال این است که فلان آدم معروف روی کارش

چه نقدی نوشته

پ.ن: عکس هایم آماده شد

از بین دوازده عکس

پنج تا عکس را پسندیدم

سعی کردم در عکس ها خودم باشم

اما انگار کار سختی بود