روز جمعه عصر رفتم گلخونه
خوب شد زود رفتم
از ساعت هفت گلخونه تعطیل میشه تو ماه رمضان
مرحوم قرار بود عکس هایی که دستش دارم رو برام بیاره
کلی بد قولی کرد و مثل همیشه تلاش کرد حرصم بده
خداروشکر آنقدر درگیری های ذهنی جدید دارم
که مرحوم و کارهاش نمی تونه ذره ای ناراحتم کنه
بگم حتی در مقابل کارها و رفتارهای اخیرش میخندم باورتون میشه؟
یعنی تا این حد خجسته دل شدم
و اما جریان امروز و اشکی که نشست گوشه ی چشمم
میگن بعد هر سختی آسونی هست
میگن اگه خدا سختی رو میده
آسونی هم کنارش میده
میگن اگه سختی نباشه آسونی به چشم نمیاد
ولی هیچ وقت نگفته بودن
تو روزهای سخت
سختی ها به چشمت نمیاد
نگفته بودن روزهای سخت میاد و میره و تو حسشون نمی کنی