بالاخره خونه را قولنامه کردم
دو روز دنبال خونه بودم
و این خونه را همون روز اول پیدا کردم
روز دوم هم باز دو سه تا خونه دیدم
بالاخره خونه را قولنامه کردم
دو روز دنبال خونه بودم
و این خونه را همون روز اول پیدا کردم
روز دوم هم باز دو سه تا خونه دیدم
یک زمانی من اهل ازدواج بودم!
اون فکر می کرد ازدواج ها همه تهش به طلاق میرسه
حتی خیلی صاف و پوست کنده نظرش را به مرحوم
گفته بود
دیشب گل هایی که آماده شد را گذاشتم
روی یک رو میزی خوشگل و عکس گرفتم
فرستادم برای مامان
یکیش را انتخاب کرد و برداشت
امروز مامان تمیز کار داشت
و من هم از دانشگاه ظهر رفتم خونه مامان که
ببینم اگر کاری هست به مامان کمک بدم
سال هفتادو دو یکی از دختر عمه هام عروس
خانواده ای شد که همسایه قدیمی مامان اینا بودند
خوب یادمه رفته بودیم یک مهمانی بزرگ فامیلی
و مامان به دختر عمه که تازه نامزد کرده بود
گفت: خانواده پسر بسیار خوب هستند
این هفته یک جلسه ای در دانشگاه داشتیم
که به بررسی یک سری از مشکلات دانشجوها پرداخت
جلسه اینطور بود که آمارهایی ارائه شد از مشکلات
و پیشنهاد هایی برای حل
پنجشنبه:
دیشب خیلی بد خوابیدم
با تعطیلی کلی از برنامه های این هفته بهم ریخت
امروز دانشگاه آشفته بود
خبرهایی که می رسید هر لحظه باعث می شد
یک همهمه و صداهای درهم شنیده بشه
فکر میکنم در تناقض بزرگی زندگی می کنیم
این تناقض را کجا دیده بودم؟
خداروشکر اردیبهشت داره تمام میشه
من که دیگه انرژیم ته کشیده
از بس که این ماه حجم کارم زیاد بود