خوابیدم روی تخت و به پارسال این زمان

فکر میکنم

یک: رسیدیم به آخرای شهریور

من که خوشحالم هنوز چند روزی برام

باقی مانده تا کارهام را تمام کنم

و بعد بشینم نگاه کنم چه کارهایی تمام شد

چه کارهایی را باید وارد مهر ماه کنم

اگر قرار باشه در مورد کارم با جزئیات بنویسم

باید بیخیال این جا نوشتن بشوم

دیروز لابه لای اشک ریختن ها

به آقای دکتر ایمیل زدم

خبری که برای کار دومم منتظرش بودم رسید

این مدت سعی کردم ریسک کنم و تا حدی موفق بودم

حالا نتیجه رسیده و من فکر میکنم اگر یک ماه پیش

ریسک کرده بودم و قدم هایی را حتی در تاریکی بر می داشتم

چقدر جلوتر بودم

تازه فرصت کردم یکم دراز بکشم

هر آخر هفته فکر میکنم هفته بعد کارم سبک تر

میشه

تایمم آزاد تر

اما امروز به این نتیجه رسیدم که بهتره

این موضوع را برای همیشه ببندم

وقتی خیلی کوچیک بودم

پدر بزرگ مادری ی خونه ویلایی بزرگ داشت

امروز را به خودم استراحت دادم

اما آنقدر کار و برنامه در لیست امروزم هست 

که اصلا شبیه روز استراحت نیست 

شب همگی بخیر

بالاخره فرصت شد این صفحه را باز کنم

سلام شب همگی بخیر

امشب تهران تقریبا طوفانِ و باد میاد

گاهی ی رعد و برق کوچولو هم میزنه

به نظرم تابستان که از نیمه گذشت هوا بهتر شده

حداقل برای من بهتر شده

صبح ها خنک ترِ

عصر ها باد خنک میاد

و از سشوارِ باد گرمی که مستقیم میخورد تو صورتم

خبری نیست